صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

نثر کوتاه با عنوان “دیدن” از علی طهماسبی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/nasr-az-ali-tahmaseby-a94.jpg

(نثر کوتاه با عنوان “دیدن” از علی طهماسبی)

ديدن به هنر نمی باشد، به دانش هم نمی باشد، شعر و شاعري را هم يدك نمي كشد
مرغ ها هم مي بينند، و موش ها، گوسفندها،گرگ ها و آدم ها هم نیز…
آدم ها گاهي مانند مرغ ها مي بينند، گاهي مثل موش ها، برخي همچون گوسفندان، و برخي مثل گرگ ها. پس ديدن به هنر نيست، به دانش هم نيست. حتي به آدم بودن هم نمی باشد
مرغ ها هستي را نقطه نقطه می بینند. هر نقطه اي يك دانه ارزن، يك دانه گندم، يك حشره مرده، يا هرچيز ديگري كه با چينه دان سازگار است. نقطه ها به هم نمي چسبند. لحظه ها هم. زندگي يك نقطه بيشتر نيست. يا يك لحظه. هرلحظه اي يك نقطه می باشد. درست مثل دانه ارزن، يا هرچيز ديگري كه با چينه دان سازگار باشد. آن يك نقطه كه تمام شد، نقطه ديگر درست مانند نقطه قبلي ست
براي ديدن، مرغ ها استعداد آدم شدن ندارند. اما شايد آدم ها استعداد مرغ شدن داشته باشند
موش ها شايد هستي را به همان تونل هاي پر پيچ وخمي مي شناسند كه همه مانند هم هستند. يك سر به انبار خوراكي‌ها وطعمه ها، آن سر ديگر به حريم خانه. درازي راه با طول زمان يكي است. رفت و برگشت، يك زندگي كامل است هربار همان است كه پيش از آن بوده است. وقتي همه رفت و برگشت ها مثل هم باشند، زندگي يك رفت و برگشت بيشتر نخواهد بود.


موش ها زندگي را مي بينند، بعضی از آدم ها استعداد اين گونه ديدن را دارند. لیکن شايد موش ها، استعداد آدم شدن را نداشته باشند.
روزی گوسفند جواني را سر مي بريدند، چند تا گوسفند ديگر هم آنجا بودند. ديدم كه گوسفن ها اين واقعه را نمي بينند، اما علف ها را مي‌ديدند. گاهي آدم ها چه قدر شبيه گوسفندها مي بينند.
گرگ ها، بيشتر سگ ها را مي بينند تا آدم ها. گوسفندها هم در نگاه آن ها شايد سگ هايي ترسو هستند كه بايد خفه شوند
من نمي دانم كه آدم چگونه بايد ببيند، لیکن اين را مي دانم كه نمي توانم نگاهم را از تاريكي ها برگيرم. زندگي برايم نقطه هاي جدا از هم نيست. زندگي براي مرغ ها روشن و آشكار است، يك نقطه، خواه گندم يا هر چيز ديگر. زندگي براي موش ها روشن است، يك راه رفت و برگشت. زندگي براي گوسفندان هم روشن است، علف، علف و علف
سگ ها، مرغ ها، موش ها، گرگ ها، همه انگار زندگي را مي بينند. شايد از آن رو كه تاريكي را نمي بينند
گستره هاي روشنائي ام قايق كوچكي است در ظلمات بيكرانه
ديدن به هنر نيست. به دانش هم نيست. شعر و شاعري‌ را هم يدك نمي كشد
ديدن براي من، شايد، تقلا كردني است در ظلمات …

این نثر کوتا با اندکی دخل و تصرف منتشر شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.