صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

و اما هیتلر…

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/hitler-a94.jpg

(و اما هیتلر…)

شرح: “آدولف هیتلر” در روز ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ میلادی در یک مسافرخانه و در یک شهر مرزی کوچک بنام “براونا آم این” در کشور اتریش، بین مرز اتریش و آلمان دیده به جهان گشود. وی در کتاب خود تحت عنوان “نبرد من” زمان امروز یهود و صهیونیست را به شرح پیش بینی کرده است:
یهودیان نیز به اندازه ای در کار خود ماهر می باشند که با چهره حق به جانب میتوانند یک ملت بیگانه و بی طرف قلمداد شوند. چون زمانیکه صهیونیست تلاش می کند که به مردم نشان دهد که آنها از تشکیل حکومت ملی خوشحال و راضی هستند یک بار دیگر با این چهره حق به جانب مردمان آلمان را گول میزنند. چونکه آنها چیزی نمی خواهند غیر اینکه یک روز با ضعیف ساختن دولت ها بتوانند یک دولت صهیونیستی فلسطینی تشکیل دهند و این آخرین و عالی ترین آرزو های آنهاست. لیکن در نفس او حقیقت نباید غیر از این باشد. به این معنا که آنها نمیخواهند که یک دولت مستقل در فلسطین داشته باشند. بلکه سعی دارند فلسطین را برای خود، مرکزی قرار دهند تا بتوانند با فعالیت های بین المللی جهان را تحت اختیار خود گرفته و سیاست تخریبی را در همه جا افزایش دهند و بدین صورت بهتر خواهند توانست در مرکز دولت ها نفوذ داشته باشند، در واقع فلسطین برای آنها به منزله یک پناهگاه تربیت جنایتکاران می باشد که مثل یک دانشگاه عالی مردانی جهت تامین آینده خود تربیت نمایند(فصل ملل و نژاد).

هیتلر درباره تولد خود اینگونه نگاشته است:
– شاید خواست خداوند این بوده که من در روز بیستم آوریل سال ۱۸۸۹ میلادی در شهر کوچک و سرحدی بین دو کشور آلمان و اتریش زاده شود، چونکه هم بستگی این دو کشور آرزوهای دیرینه هر شخص آلمانی بود.
در سال ۱۸۹۴ میلادی خانواده او به نزدیکی شهر لینز عزیمت کردند و تا زمان بازنشستگی پدر هیتلر در آنجا اقامت گزیدند، در این زمان هیتلر در دوره کودکی خستگی ناپذیر خود به بازی و درس در مدرسه ای نزدیک به خانه سرگرم بود. برادر هیتلر ادموند بعلت بیماری سرخک در ۲ فوریه ۱۹۰۰ از بین رفت، و این اتفاق تاثیری دائمی در هیتلر ایجاد کرد و اعتماد به نفس هیتلر را تا حدود بسیاری تضعیف ساخت. با اینکه وی علاقه مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر هیتلر او را به مدرسه فنی بر، او بعدها در کتاب نبرد من اعتراف میکند که “امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم”. او حتی در زمینه سیاسی هم با پدرش اختلاف داشت، پدرش به امپراطوری اتریش معتقد  بود، اما هیتلر خود و اتریش را جزء آلمان و امپراطوری روم باستان به حساب می آورد. بعد از وفات پدر هیتلر در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ او مدرسه فنی را ترک کرد. هیتلر در کتاب خود، لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال وی اظهار داشت تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات زیادی در بین آن ها شده بود.
هیتلر دوبار از موسسه ی هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی برکنار گشت. به وی اعلام شد که توانایی هایش بیشتر در زمینه ی معماری کاربرد دارد. او درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع می باشد اظهار کرده:
هدف من از این سفر بررسی گالری موزه ی کرت بوده است. اما اندکی بعد از اینکه به تابلویی دقت می کردم متوجه می گشتم چیز دیگریست که توجه مرا به سوی خود جلب کرده است، و آن خود موزه بود. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر تغییر میکرد اما این خود ساختمان موزه بود که توجه من بیشتر روی آن متمرکز گشته بود.
بر اساس سفارش رئیس آموزشگاه، هیتلر متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ میلادی مادرش “کلارا” وی را با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن ۴۷ سالگی تنها گذاشت. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهم خود از ارث پدری اش را به خواهرش پاولا هیتلر بخشید، هیتلر در ۲۱ سالگی وارث ثروت یکی از عمه (خاله)‌هایش شد. وی به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار گشت. هیتلر طرح هایش را از روی کارت پستالها می کشید و آنها را به کاسب ها و توریست ها می فروخت.
بعد از دومین بار ترد شدن از موسسه ی هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی گشت. در سال ۱۹۰۹ او به دنبال سرپناهی می گشت و در یال ۱۹۱۰ در خانه ای که برای کارگران فقیر ساخته شده بود شده بود ساکن شد. مخالفت با یهود ریشه ای عمیق در فرهنگ کاتولیک های اتریش داشت، وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودی های ارتدکس اروپای شرقی بود. هیتلر اعتقاد داشت که یهودیان دشمنان نژاد آریایی و باعث بدبختی و عقب ماندگی کشور اتریش هستند. زمانی که هیتلر در وین ساکن بود به دقت اوضاع سیاسی و رفتار احزاب مختلف را زیر نظر می گرفت و رفتارهای احزاب را بررسی می کرد. او پس از بررسی احزاب اتریش به این نتیجه دست یافت که تنها حزبی می تواند به قدرت کامل دست پیدا کند که بتواند تظاهرات بزرگ خیابانی به نفع خود راه بیاندازد و احساسات و هیجانات مردم را در اختیار بگیرد و همچنین از پشتیبانی دست کم یکی از سه قوای اصلی کشور یعنی ارتش، کلیسا و یا شخص اول مملکت (رییس جمهور اتریش) برخوردار باشد. او این تجربیات را در راه به قدرت رساندن حزب نازی به خوبی استفاده کرد. هیتلر در کتاب نبرد من نگاشته است که استدلالهای منطقی و جملات ادیبانه نیستند که تاریخ را می سازند بلکه خطابه های تحریک کننده هیجانات مردم هستند که مسیر تاریخ را تعیین می کنند. در سال ۱۹۱۳ میلادی، هیتلر از اتریش – مجارستان به مونیخ مهاجرت کرد. لیکن چون برای کشورش خدمت سربازی انجام نداده بود، توسط پلیس مونیخ دستگیر و سپس به کشورش بازگردانده شد، ولی هیتلر از خدمت سربازی معاف گشت و توانست بار دیگر به مونیخ مراجعت کند.
در ماه اوت ۱۹۱۴ امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را شروع کرد و هیتلر برای لشکر باواریا داوطلب گشت. وی یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیک در فرانسه و بلژیک در مسیر دید آتش دشمن خدمت کرد. با اینکه خدمت او قابل تقدیر بود لیکن به این دلیل که تابعت آلمانی وی مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. وی برای شجاعت در جنگ دوبار  نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۴، و صلیب آهنی، درجه یک که به ندرت به سرجوخه ها اعطا می شود، در اوت ۱۹۱۸ از آن خود کرد. در دوره جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست افراطی شد، هرچند وی تا سال ۱۹۳۲ میلادی تابعیت آلمانی نداشت. هیتلر در مدت خدمت سربازی اش نقاشی های روزنامه ارتش را می کشید، لیکن در سال ۱۹۱۶ از ناحیه پای چپ زخمی شد و مدال جانبازی اخذ کرد و پس از بهبودی دوباره به جبهه رفت. زمانیکه مردم به شکست ناپذیری ارتش آلمان اعتقاد داشتند، آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ تسلیم گشت. هیتلر با شنیدن این خبر دچار شوک شدیدی شد. وی  در آن زمان به دلیل حمله شیمایی به وسیله گاز خردل در بیمارستان صحرایی بستری بود و به طور موقت دچار نابینایی گشته بود. مثل بسیاری از میهن پرستان، وی سیاست مداران غیرنظامی و یهودیان و کمونیست ها را در تسلیم شدن آلمان به عنوان مقصر می شمرد.
با شکست رایش دوم در جنگ جهانی اول، در آلمان جمهوری وایمار تشکیل یافته بود. در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۱۹ میلادی درکسلر (آنتون درکسلر یک قفل ساز ساده بود و گروه صلح برای کارگران را ایجاد کرد) به همراه چندی از دوستان نزدیکش و بیست کارگر دیگر از راه آهن مونیخ، به بحث در مورد تشکیل حزبی مستقل از کمیته رایگان برای صلح بر اساس اصول سیاسی که درکسلر بیان کرد پرداختند. سرانجام این بحث به تاسیس حزب انجامید. حزب کارگران آلمان گروهی کوچک با ۵۵ عضو بود. لیکن دولت وایمار که فعالیت های حزب را مشکوک به براندازی می پنداشت، جاسوسانی را به داخل حزب فرستاد. آدولف هیتلر که همینک مامور اطلاعاتی ارتش بود به حزب پیوست تا از نزدیک تحولات درون حزب را گزارش کند. وی کم کم با دیدگاه های حزب آشنا گشت. همچنین او قدرت سخنوری خوبی داشت و به یکی از سخنگو های ماهر حزب مبدل گشته بود.
هیتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج گشت و به اعضای حزب پیوست، وس در اولین گام تعداد اعضای حزب را برای شماره گذاری از عدد ۵۰۰ شروع کرد، از این رو اعضای حزب به جای آنکه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. این نخستین و بزرگترین تبلیغ برای حزب بود. حزب کارگران آلمان به وسیله یک کمیته هفت نفره اداره می گشت. هیتلر نیز توانست به این کمیته هفت نفره راه پیدا کند. دومین گام هیتلر تغییر نام حزب در ۲۴ فوریه ۱۹۲۰ میلادی بود. اینک واژه سوسیالیست ملی هم به نام حزب اضافه شد و بدین صورت حزب با عنوان حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (به اختصار: NSDP ) معرفی شد. وی در مراسم های مختلف سخن رانی می کرد و سخنان آتشین و ملی گرایانه هیتلر به جذب هر چه بیشتر افراد کمک زیادی می کرد. او توانست درکسلر را متقاعد سازد که هیئت هفت نفره مدیریت حزب حذف شود. درنتیجه هیتلر به عنوان رئیس جدید حزب توانست برنامه های خود را به خوبی به اجرا درآورد. اولین گام هیتلر پس از رسیدن به ریاست تشکیل گروه شبه نظامی حزب به نام اس آ بود. او در گام بعد اعلام نمود که دو هدف کلی در حزب دارد نخستین پیشرفت آلمان و دومین هدف مقابله با دشمنان درجه اول آلمان یعنی فرانسه – انگلیس و شوروی که در چنگال سرمایه یهودیان اسیر می باشد. او صلیب شکسته به عنوان نمادی آریایی را به عنوان نماد حزب برگزید. در طی سال های ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ حزب رشد قابل توجهی داشت. حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی و بر هم زدن تجمعات سیاسی احزاب دیگر دارای یک شاخه به نام گروه حمله اس آ بود.
علت نارضایتی ارتش از نیروی اس آ به این دلیل بود که روهم قصد داشت اس آ را جانشین ارتش کند. پس از اعدام روسای اس آ نیروی اس اس که تحت رهبری هیتلر بود و زیر مجموعه اس آ به حساب می آمد، به عنوان یک نیروی مستقل به فعالیت ادامه داد. وظایف پیشین نیروی اس آ به اس اس محول شد.
در ژانویه ۱۹۲۳ میلادی فرانسه منطقه روهر صنعتی را به دنبال پرداخت نشدن غرامت جنگ جهانی اول اشغال کرد این اشغال موجب هرج و مرج گشت ویلیام کونو استعفا کرد و تلاش های حزب کمونیسم آلمان (KPD) بی نتیجه بود. در چنین شرایطی که غرور ملی آلمان دوباره خدشه دار شده بود تعداد اعضای حزب به شدت افزایش پیدا کرد و در همین مدت ۲۰،۰۰۰ نفر تا پایان ماه نوامبر به اعضای حزب اضافه شد. در چنین شرایطی نازی ها تصمیم گرفتند به کمک ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونیخ گرد هم آیی برپا کنند و بعد در اعتراض به وضع کنونی دست به تظاهرات بزنند. این اعتراضات در نهایت ناکام ماند، در صبح آن روز یعنی ۹ نوامبر هم تعداد ۲۰،۰۰۰ نفر از نازی ها در اعتراض به هرج و مرج به ایجاد شده در مونیخ دست به تظاهرات زدند که پلیس بر روی آنها آتش گشود و ۱۶ نفر از نازی ها کشته شدند. هیتلر، لودندورف و تعدادی دیگر دستگیر شدند. هیتلر با استفاده از فرصت ایجاد شده در دادگاه (حضور خبرنگاران داخلی و خارجی) توانست به شهرت خود بیفزاید. او در دادگاه اما پس از ۶ ماه با قید و به خاطر آنچه خیانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴ محاکمه و به ۵ سال حبس محکوم گردید.
هیتلر بعد از آزادی، دوباره اقدام به تجدید سازمان کرد. اما متعهد شد که گروه شبه نظامی حزب را منحل کند و اقدامی بر علیه دولت وقت انجام ندهد. البته وی با کمک هاینریش هیملر اس اس را در آوریل سال ۱۹۲۵ تاسیس کردند و همچنین تمرکز بیشتری در جذب زنان در حزب داشتند. همچنین شعار معروف حزب به نام سلام هیتلر (Heil Hitler) نیز در همین سال به تصویب رسید.
در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۲ میلادی انتخابات رایشتاگ انجام شد و حزب نازی ۳۷،۴٪ کل آرا را به خود اختصاص داد و به بزرگترین حزب رایشتاگ تبدیل شد. در جهت دیگر مجموع آرای حزب نازی و حزب کمونیسم آلمان ۵۲٪ کل آرا را تشکیل می داد و این اکثریت هرگز موفق به همکاری مناسب با یکدیگر نشدند. پس از آن هیتلر در سال ۱۹۳۲ تصمیم گرفت در انتخابات ریاست جمهوری آلمان کاندید شود. رقیب اصلی و قدرتمند او ژنرال هیندنبورگ بود که مورد احترام اکثر احزاب و مردم آلمان بود. در دور اول هیتلر نزدیک به یک سوم آرا را از آن خود کرد و هیندنبورگ نیمی از آرا را بدست آورد. در دور بعد برخلاف تبلیغات وسیع حزب نازی، هیتلر با کسب ۳۷ در صد آرا باز هم شکست خورد و هیندنبورگ به عنوان رییس جمهور منتخب برگزیده شد. کشمکش ها بر سر انتخاب صدراعظم در رایشتاگ تا سال ۱۹۳۲ میلادی ادامه داشت. رئیس جمهور هیندنبرگ به خوبی می دانست که احزاب وابسته به آمریکا دیگر هیچ قدرتی در رایشتاگ ندارند. و فقط حزب قدرتمند نازی ها و حزب کمونیست آلمان هستند که در مجموع بیش از ۵۰٪ از کل مجلس را به خود اختصاص داده اند. در ابتدا تمام محافل سیاسی گمان می کردند فرانتس فون پیپن عضو حزب کمونیسم آلمان از طرف رئیس جمهور به عنوان صدراعظم انتخاب شود اما رئیس جمهور هیندنبرگ در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ آدولف هیتلر را به عنوان رهبر حزب اکثریت رایشتاگ به عنوان صدر اعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی نمودند.
“آلمان نازی” به حکومت آلمان در بین سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اطلاق می شود که دولت آدولف هیتلر تا سال ۱۹۴۵ میلادی در آن کشور در راس حکومت بود. در این دوران، کشور آلمان تحت حکومت حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان به رهبری آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم بود. او از سال ۱۹۳۴ رهبر حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان شد. تا سال ۱۹۲۸ حزب نازی تنها ۱۲ کرسی در مجلس ملی آلمان داشت که با عمیق شدن بحران های اقتصادی و سیاسی توانست تا سال ۱۹۳۲ بیش از ۲۳۰ کرسی در مجلس ملی آلمان کسب کند و این تعداد کرسی حزب نازی را به بزرگترین حزب مجلس ملی تبدیل ساخت. رئیس جمهور هیندنبورگ در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۰ آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کرد.
علاقه به وحدت با آلمان پس از جنگ جهانی اول در مردم اتریش بسیار زیاد بود.  لیکن زمانیکههیتلر در آلمان به قدرت رسید مردم و دولت اتریش علاقه ای به رفتن زیر سلطه هیتلر نداشتند. هیتلر عقیده داشت اتریش (موطن وی) جز جدایی نا پذیر آلمان است و با استفاده از تحت فشار گذاشتن دولت ضعیف اتریش از طریق فشارهای دیپلماتیک و نیز فعالیت شدید نازی های اتریش توانست اتریش رادر سال ۱۹۳۸ بدون خونریزی اشغال و ضمیمه آلمان سازد. او در ابتدا دولت اتریش را مجبور به برگزاری رفراندم برای الحاق به آلمان کرد لیکن برای اشغال این کشور حتی منتظر اعلام نتیجه رفراندم نیز نشد و واحدهای ارتش رایش وارد اتریش شدند. انگلستان و فرانسه نسبت به این اتفاق واکنش شدیدی نشان ندادند چرا که از دید آنها نیز اتریش در واقع بخشی از آلمان بود که پس از جنگ جهانی اول از این کشور اول جدا شده بود.
موفقیت هیتلر در الحاق اتریش به رایش، بدون خونریزی و واکنش منفعلانه دولتهای پیروز جنگ اول در مقابل او موجب افزایش محبوبیت و قدرت هیتلر در آلمان گشت. وی مدتی بعد با درک عدم علاقه فرانسه و انگلیس برای جنگیدن، توانست به سادگی چکسلواکی را نیز ضمیمه آلمان کند.
پس از الحاق اتریش و قدرت گیری مجدد آلمان تحت حکومت آدولف هیتلر، ایتالیا به رهبری بنیتو موسولینی از هم پیمان قدیمی خود انگلستان جدا شده و به آلمان متمایل شد، آلمان نیز متقابلاً از سیاست های توسعه طلبانه ایتالیا به خصوص در روابط آن کشور با چک پشتیبانی کرد. در تاریخ ۲۵ اکتبر ۱۹۳۶ آلمان نازی و ایتالیا پیمان مبنی بر پیمان ضد کمونیسم منعقد کردند و در ۲۵ اکتبر همان سال ژاپن نیز به این پیمان پیوست در همین زمان دعوت نامه های نیز برای انگلستان، چین و لهستان فرستاده شد که همگی پاسخ منفی به این دعوت نامه دادند.
شهر آزاد دانزینگ قبل از جنگ جهانی اول شهری در ایالت پروس غربی و متعلق به کشور آلمان بود. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل کشور لهستان این شهر بندری به عنوان شهر آزاد اعلام شده و مالکیت اداره آن توسط متفقین به لهستان واگذار گشت. بعد از این تحولات ایالت پروس شرقی از آلمان جدا گشته و تنها راه ارتباطی با آن ایالت از طریق هوایی یا دریایی میسر بود. از طرف دیگر انگلستان تضمین کننده امنیت لهستان بود. دولت هیتلر لغو پیمان ورسای و برگرداندن سرزمین های جدا شده از آلمان را به عنوان بزرگترین هدف خود به مردم اعلام کرده بود. در گام نخست دولت هیتلر تصمیم به باز پس گیری مناطق جدا شده به خصوص شهر و منطقه دانزینگ گرفت که با مخالفت شدید لهستان مواجه گشت و این تنش سیاسی باعث سردی روابط دو کشور شد. در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از چند ماه تنش سیاسی به لهستان حمله کرد و شوروی نیز پس از آلمان در ۱۷ سپتامبر از شرق به لهستان حمله کرد و این آغاز جنگ در اروپا بود.
حمله آلمان به روسیه در شروع، برق آسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها در پی داشت لیکن با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان زمستان بسیار سردی را پیش بینی نکرده بود ولی در عمل چنین شد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای شرقی شوروی را به جبهه غربی کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگ افزار غربی ها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روس ها رساند. فرماندهان آلمانی تسلیم شدند و روس‌ها به سوی آلمان پیشروی کردند. در غرب نیز نیروی های آمریکایی و بریتانیایی و تعدادی از نیروهای فرانسوی در روزی شناخته شده به عنوان روز دی (D-Day) در سواحل نرماندی در شمال فرانسه پیاده شدند.
سرانجام آدولف هیتلر رهبر رایش سوّم در شامگاه ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ به زندگی خود پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت. او ۳۶ ساعت قبل از مرگش با معشوقه خود، اوا براون که از زمان شروع فعالیت در حزب نازی با او در یک عکاسی که مشتری آنجا بود آشنا شده بود پیمان زناشویی بست و با اینکه خبر نفوذ نیروهای متفقین تائید شده بود، هیتلر در آخرین ساعات عمرش با اوا براون ازدواج کرد و هنگام خودکشی نیز اوا همراه او همزمان دست به خودکشی زد. اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را دکتر گوبلز و سایرین که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر و برای آنکه می خواست پیکرش هچون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد. این بود زندگینامه آدولف هیتلر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.