صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

بیوگرافی کامل غادة السمان

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/Ghada-al-Samman.jpg

(بیوگرافی کامل غادة السمان)

شرح: “غادة أحمد السمان” نویسنده، شاعر و متفكر اهل کشور سوریه در سال ۱۹۴۲ در دمشق زاده شد. پدر او احمد السّمان، رئیس دانشگاه سوریه و مدتی نیز وزیر آموزش و پرورش بود. او همچنین خویشاوندی دوری با نزار قبانی شاعر معروف دارد. اولین دستاوردهای غاده السمان زیر نظارت و تشویق های پدرش در نوجوانی به چاپ رسیدند. غادة تحصیلات آکادمیک را در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه سوریه به اتمام رساند و فوق لیسانس را در دانشکده آمریكایی بیروت و دوره دكتری ادبیات انگلیسی را نیز در دانشگاه لندن به پایان برد. نخستین مجموعه قصه وی با موضوع “چشمانت سرنوشت من است” در سال ۱۹۶۳ میلادی به چاپ رسید. غادة در سال ۱۹۶۹ میلادی با دكتر بشیرالداعوق مزدوج شد كه اون نیز مالک انتشارات “دارا‌لطلیعه” و استاد دانشگاه و رئیس بانك بود. مجموعه “به تو اعلان عشق می‌كنم” در سال ۱۹۷۶ میلادی به چاپ رسید از جمله مجموعه قصه های وی است كه غادة أحمد السمان را به عنوان یك زن نویسنده به جهان معرفی كرده است. وی با شخصیت زنانه اش اشعاری ساده و فصیح را با افكاری منحصر، به جهان تقدیم كرده، و در قصه هایش از دردها و رنج‌های مردم لبنان سخن گفته است. “كوچ بندرهای قدیمی” مجموعه قصه ای است كه در سال ۱۹۷۳ میلادی توسط او به چاپ رسید. گرچه غاده السمّان در عرصه های مختلف ادبی فعالیت داشت، اما بیشتر به عنوان نویسنده مشهور است.

رمان “كابوس‌های بیروت” را در سال ۱۹۷۶ میلادی به چاپ رساند. مجموعه قصه السمان بنام “ماه چهارگوش” در سال ۱۹۹۸ میلادی از سوی دانشگاه آركانزاس آمریكا برنده جایزه ادبی گردید. و همچنین رمان “یروت ۷۵” به زبان اسپانیولی در سال ۱۹۹۹ میلادی برنده جایزه ملی اسپانیا شد. از دیگر آثار او می‌توان به مجموعه شعرهای “شهادت می‌دهم برخلاف باد، ۱۹۸۷″، “زنی عاشق در میان دوات، ۱۹۹۵″، “ابدیت، لحظه عشق، ۱۹۹۹″، “عشق، ۱۹۷۳″، “غمنامه ای برای یاسمن‌ها، ۱۹۹۶” اشاره کرد. قابل ذکر است که اکثر آثار وی در ایران توسطدکتر عبدالحسین فرزاد به زبان فارسی برگردان و منتشر شده است.

بقیه زندگینامه غادة السمان در ادامه مطلب…

استاد عبدالحسین فرزاد برای چاپ ترجمه­ سومین دفتر شعر غادة السمان بنام “زنی عاشق در میان دوات ” از وی درخواست کرده تا مطلبی به عنوان مقدمه برایش ارسال کند و او نامه­ ای با عنوان “نامه­ عاشقانه به خواننده­ ایرانی” می نگارد. متن زیر نیز ترجمه شده­ همین نامه می­باشد که در کتاب ” زنی عاشق در میان دوات” منتشر شده است:

– این نامه را برای مقدمه­ کتاب “زنی عاشق در میان دوات” نگاشته ام که قرار است بزودی در تهران منتشر گردد. این نوشته را به دلیل تقاضای استاد دکتر فرزاد برای مقدمه­ سومین کتابم که به فارسی ترجمه شده است برایشان ارسال کرده ام. دو سال پیش “غمنام ه­ای برای یاسمن ها” توسط نشر چشمه، منتشر گردید. همچنین چند ماه پیش نیز چاپ دوم نخستین کتابم با عنوان “در بند کردن رنگین کمان” به بازار عرضه شد. همه­ این آثار با ترجمه­ این استاد و شاعر باریک اندیش است. وی مرا به خواننده های ایرانی شناساند و سبب گردید تا از استقبال خوب ناقدان و خوانندگان آن سامان بهره ­مند شوم. امیدوارم که ترجمه جدید آثارم، هیجان و حسادت را بر ضد من بیشتر کند. قصه ها و رمان­ هایم به سیزده زبان ترجمه شد، اما تنها در کشور ایران، راز پنهانم را کشف کردند و برای نخستین بار، ایرانیان بودند که اشعارم را ترجمه کردند، زیرا که عاشقان، راز معشوقان را در می­یابند و ایقاع روح و نغمه­ بال­هایشان را ادراک می­کنند، چونان که مرغ عشق، زمزمه­ همسایه­ اش را در قفس می­فهمد. تنها در ایران، آن کودک را با زخم آشکارش پذیرا شدند، کودکی که همواره، هزاران سال است که در ژرفای من، شیون می­­کند و پای می­فشرد بر این که از کاسه ریگ هایی بیرون آید که او را زنده به گور کرده ­اند و تا دور دست­ ها بر فراز ریگستان­ ها به پرواز در­آید. ای یار ایرانی که سخنانم را می­خوانی، زخمم را در آغوش گیر. زخمی که آرزو داشتم آن را در ظلمت پنهان کنم. اگر آه­ های حسرتناک میان مرگ و دیگر مردگان بی­شمارم نمی بود، من به، در بند کردن این زخم راز آلود، درون غارهای روحم، پای می­فشردم و آن را می­پوشاندم، چونان که دیوانه را می­پوشانند تا فریادهای بیمار گونه ­اش را نشنوند.
آن دیوانه در دهلیز­های راز آلود در بند است. من خواهش­ های او را برای پرواز به سوی مطلق و نا­شناخته،فرو پوشاندم، چونان که بال­ها در روزگاران وحشی و تاریک،ناتوان بود. قلب دیوانه­ ام را به شما هدیه می­کنم، این قلب عاری است از همه­ دردها، آوارگی­ها، خانه به دوشی­ها، درهم شکستن­ها، پروازها، شکست­ها… و عشقش به وطن و آزادی، در یک لحظه و آرزو­مندیش براین که آزادی را از جام وطن،جرعه جرعه بنوشد. قلب تهی­ ام را به شما هدیه می­کنم. این قلب برهنه ­پای بر اخگرها می­ رقصد، چونان قلب­ های شما…. پس بپذیریدش و با دل­هاتان دم ساز کنید. من همواره عاشقی شگفت بوده­ ام با احوالی غریب و متناقض، در غرب زندگی می­کنم و دلم در شرق است. پس آن چیست که شما را وا می­دارد تا با یقین با روان من در آمیزید در حالی که او شوق­ های راز آلودش را در تاریکی­ ها به سوی نا­شناخته و نا­ممکن می­پراکند، چونان که شکوفه های گریه می گشایند؟

ای پارسیان!
چه چیز مرا این چنین به شما نزدیک می­ساخت
اگر من همچون شما نمی­بودم: دخترکی وفادار
و در ما خواهش­ های نا­ممکن نمی­بود
و عشقی اساطیری، که هرگز محقق نمی­شود
و زیباترین نکته در این عشق آن است که نا­ممکن باشد؟
آیا می­پنداری که ما، رعایای عطشی هستیم که برای سیراب شدن
افزون نمی­گردد
و بال­ هایی که، پرواز از آن­ها اشباع نمی­شود
و آتش در آن زبانه می­کشد و اوج می­گیرد و اندوهی که گریه داروی آن نیست
و اشتیاقی که هیچ دیدار و وصالی، آن را فرو نمی نشاند؟
آیا مرا یکی از خود هاتان می­دانید بی آن که بدانم؟

این بود مختصری از زندگینامه غادة السمان…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.