صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

حکایت طنز از اردلان عطارپور – با عنوان ارشمیدس در حمام…

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/hekayat-tanz-arashmidos-d94.jpg

حکایت طنز از اردلان عطارپور

با عنوان ارشمیدس در حمام

شرح: نقل شده است که یکی از بزرگترین کشفیات ارشمیدس در حمام به وقوع پیوست و او شوق زده،  از حمام بیرون شتافت و فریاد زد “یافتم، یافتم”.
روزی که ارشمیدس به حمام مراجعت کرد، لابد چرک بود. اما به جای اینکه خود را کیسه بکشد مشغول به بازی و غوطه خوردن در آب کرد. پایین می رفت و بالا می آمد، دوباره پایین می رفت و بالا می آمد، خیلی آرام، یک بار دیگر که پایین رفت ناگهان از آب بیرون جست و فریاد کشید: یافتم، یافتم…
افرادی که حمام نرفته اند نمی دانند که فریاد زدن در حمام چه انعکاس پرابهت و انعکاسی دارد. پژواک صدا در خود صدا می پیچد و باز ارشمیدس انگار که “مویش” را میکشند از ته دل فریاد میزد: یافتم، یافتم…
اطرافیان اول گمان کردند که ارشمیدس سنگ پا پیدا کرده است، اما تا آن روز کسی برای سنگ پا اینگونه نعره نکشیده بود. کسانی که به ارشمیدس نزدیکتر بودند بی اختیار ذهنشان به ثروت و جواهری رفت که ارشمیدس از روی خوش شانسی و اتفاق آن را پیدا کرده است که فریاد در فریاد ارشمیدس دادند: مال ماست، مال ماست…
لیکن ارشمیدس بی اعتنا به همه چیز و همه کس و حتی لباس هایش، از سر خوشحالی، لخت مادرزاد از حمام بیرون دوید.
صاحب حمام فقط یک فریاد کوتاه زد: پس پول حمام چی؟؟
بعد یکباره مثل تیر از ذهنش گذشت که ارشمیدس چیز با ارزشی پیدا کرده و فریاد‌زنان به دنبالش دوید: مال من است، مال من است!
حمام دار پس از اینکه دویست، سیصد متر به دنبال ارشمیدس رفت، دیگر کاملاً یقین پیدا کرد که ارشمیدس چیز با ارزشی پیدا کرده و حالا فریاد می زد: دزد، دزد، بگیریدش…

وقتی ارشمیدس از کنار بازار شهر عبور کرد جمعیتی که دنبالش میدوید به هجده نفر رسید، در حالی که ارشمیدس همچنان فریاد میزد: یافتم، یافتم…
نعل بندان، شمع فروشان و خلاصه کاسب کارها از کسانی که به دنبال ارشمیدس بودند می پرسیدند: مگر چه شده است؟ و آنها جواب میدادند: “یافتش، یافتش” و همین طور به دنبال ارشمیدس میدویدند.
پیرزنی گفت: چه بی حیاست این مرد!
لاتی به محض اینکه ارشمیدس را آنطور لخت مادرزاد دید گفت: این چی چی پیدا کرده که باید حتماً لخت باشه تا نشون بده؟!
در سرکوی سگ بازها، آنجا که “کلبی”ها گرد هم می شدند، بالاخره جلوی ارشمیدس را گرفتند. لنگی به دور تنش پیچیدند، پیرمردی نفس نفس زنان از راه رسید و گفت: من هفته قبل در حمام انگشتر طلایم را گم کردم، زنم شاهد است!
حمامی هم رسید و گفت: منطقاً آنچه در حمام است، متعلق به حمامی می باشد.
یکی از سوفسطائیان خواست با این نظر مخالفت کند که مأمور دولت آمد: حرف بی حرف! این چیزها مال دولت است.
مرد میانسالی در میانجمعیت گفت: قربان هنوز معلوم نیست چی هست.
مأمور خود را از تک و تا نینداخت: پس زودتر معلوم کنید تا بفهمیم صاحب چه چیزی هستیم!
اما ارشمیدس که غافل از دور و برش بود همین طور داد و فریاد کنان میگفت: یافتم، یافتم، یافتم…
جمعیت که هرلحظه بیشتر می شد و کلافه بودند دسته جمعی فریاد زدند: آخه بگو چی ‌یافتی؟
ارشمیدس با همان شور و حرارت گفت: هر جسمی که در آب فرو برود به اندازه وزن مایع هم حجمش سبک میشود.
مردم گفتند: چی‌، چی گفتی؟
ارشمیدس که از دقت و توجه مردم نسبت به مسائل علمی شوق زده شده بود شمرده شمرده گفت: دقت کنید، ‌هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع هم حجمش سبک می شود.
جمعیت با هم گفتند: “این مردک خر چه میگوید، دیوانه است” و از دورش پراکنده شدند و ارشمیدس از دور صدای مردی را شنید که میگفتند “هر جسمی که در آب فرو رود به اندازه ارشمیدس دیوانه نمی شود” و صدای خنده مردم بلند شد.
فردای آن روز به سردر حمام یک تابلوی کوچک نصب شد که روی آن با خط خوش یونانی نوشته شده بود: برای حفظ شئونات اخلاقی از پذیرش دانشمندان و فلاسفه معذوریم….

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.