صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

دو داستان کوتاه مروارید و مترسک

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/07/dastan-kotah-matarsak-t94.jpg

داستان های کوتاه مروارید و مترسک از جبران خلیل جبران

شرح داستان مروارید: صدفی به صدف مجاورش گفت:
– در درونم درد بزرگی احساس میکنم، دردی سنگین که سخت مرا می رنجاند.
صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:
– ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.
– من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم.
– ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.
در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید. به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:
– آری! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه ات در درونش احساس میکند مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است. اس ام اس کده

داستان مترسک: یک بار به مترسکی  گفتم:

– لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای.
گفت: لذت ترساندن عمیق و پایدار است من از آن خسته نمی شوم.
دمی اندیشیدم و گفتم: درست است چون که من هم مزه این لذت را چشیده ام.
گفت: فقط کسانی که تن شان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.
آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من.
یک سال گذشت و مترسک فیلسوف شد. هنگامی که باز از کنار او میگذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.