شعر فصل نو – شعر کوتاه احساسی
زمستان رفت و بهار آمد
و این یعنی غم ها هم می روند عاقبت
رنجها هم دود می شوند از دودکش دل و از کلبه ی جان می روند سوی آسمان عاقبت
خدای مهربان آنها را دسته دسته می کند و برای هر یک، مشتی گل و شکوفه و یاس می ریزد بر سر و رویمان
پاداش صبوری، پاداش دوست داشتن های پر رنج، پاداش گذشتن ها…
ناگهان سراسر وجودمان را یک شادی عجیب، یک شادی مبهم و مرموز فرا می گیرد
نمی دانیم از کجا آغاز شد و چگونه آغاز شد و چطور سراسر وجودمان را گرما بخشید.
یک حالیست بس غریب …
گردآوری و بازنشر: استاتوس کده