صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

نثر کهن “انواع سفر” – از نوشته های ابوحامد غزالی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ghazaly-a94.jpg

(نثر کهن “انواع سفر”)

از نوشته های ابوحامد غزالی

شرح: آگاه باش كه سفر بر پنج قسم می باشد:
– سفر اول: در طلب علم بوده، و این سفر فریضه بودن چون تعلم علم فریضه بود و سنت بود، چون تعلم سنت بود چون سفر برای طلب علم بر سه وجه است:
اول آنكه علم شرح بیاموزد. و در خبر است كه: هر كه از در خانه خویش بیرون آید در طلب علم، وی را در راه خدای است تا باز آید، و در خبر است كه، فرشتگان پرهای خویش گسترده دارند برای طالب علم. و كس بوده است از سلف كه برای یك حدیث سفر دراز كرده است. و شعبی گفته كه، اگر كسی از شام به یمن سفر كند تا كلمه ای بشنود كه وی را در راه دین از آن فایده ای باشد سفر وی ضایع نیست. لیكن باید كه سفر برای علمی كند كه زاد آخرت را شاید و هر علمی كه وی را از دنیا به آخرت نخواند، از حرص به قناعت نخواند، از ریا به اخلاص نخواند و از پرستیدن خلق به پرستیدن حق نخواند آن علم سبب نقصان وی است.
دوم آنكه سفر كند تا خویشتن و اخلاق خویشتن را بشناسد، تا به علاج صفاتی كه در وی مذموم است مشغول شود. و این نیز مهم است كه مردم تا در خانه خویش بود و كار به نزد وی می رود به خویشتن گمان نیكو برد و پندارد كه نیك خلق است و در سفر پرده از اخلاق باطن برخیزد و حالی پیش آید كه ضعف و بدخویی و عجزی خویش بشناسد و چون علت باز دارند به علاج مشغول تواند شد، و هرکس كه سفر نكرده باشد در كارهای مردانه نباشد. بشر حافی(ره) گفته: ای قرایان سفر كنید تا پاك شوید، كه هر آب كه بر جای بماند بگندد.
حال وجه سوم: آنكه سفر كند تا عجائب صنع خدای تعالی در بر و بحر و كوه و بیابان و اقالیم مختلف نظاره کند و انواع آفریده های مختلف از حیوان و نبات و غیر آن در نواحی عالم بشناسد و ببیند كه همه آفریدگار خویش را تسبیح می كنند و به یگانگی گواهی می دهند. و آنکه را این چشم گشاده شد كه سخن جمادات كه بی حرف و صوت است. بتواند شنید و خطی الهی كه بر چهره همه موجودات نوشته است كه نه حرف است و نه رقم برتواند خواند و اسرار مملكت از آن بتواند شناخت، خود وی را بدان حاجت نباشد كه گرد زمین طواف كند بلكه در ملكوت آسمان نگرد كه هر شبانه روزی گرد وی طواف می كنند و عجایب اسرار خود با وی می گویند و منادی می كنند.

و كه این از آیه فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون، بلكه اگر كسی در عجایب آفرینش خود نگرد و اعضاء و صفات خود ببیند همه عمر خود را نظاره گاه ببیند بلكه عجایب خود آنگاه ببیند كه از چشم ظاهر درگذرد و چشم دل باز كند.
یكی از بزرگان گفته: مردمان می گویند چشم باز كنید تا عجایب ببینید و من می گویم چشم فراز كنید تا عجایب ببینید، و هر دو حق است، كه منزل اول آن است كه چشم ظاهر باز كند و عجایب بیند، آنگاه به دیگر منزل شود.
و عجایب ظاهر را نهایت است كه تعلق آن به اجسام عالم است و آن متناهی است. و عجایب باطن را نهایت نیست كه تعلق آن به ارواح و حقایق است و حقایق را نهایت نیست و با هر صورتی روحی و حقیقتی است. صورت نصیب چشم ظاهر است و حقیقت چشم باطن و صورت سخت مختصر است و مانند وی چنان بود كه كسی زبانی بیند و پندارد كه پاره ای گوشت است و دلی بیند پندار كه خون سیاه است نگاه باید كرد تا قدر این، كه نصیب چشم ظاهر است، در جنب آن، كه حقیقت زبان و دل است چیست؟ و همه اجزاء و ذرات عالم هم چنین می باشد. هر كه بیش از چشم ظاهر ندادند درجه او به درجه ستور نزدیك است. اما در بعضی خبرها هست كه: چشم ظاهر،‌ كالبد چشم باطن است، بدین دلیل سفر برای نظر در عجایب آفرینش از فایده ای خالی نیست.
سفر دوم: این سفر برای عبادت است، چون حج و عزو و زیارت گور انبیا و صحابه و تابعین بلكه زیارت علما و بزرگان دین كه نظر در روی ایشان عبادت بود و بركت دعای ایشان بزرگ باشد و یكی از بركات مشاهدات ایشان، آن است كه رغبت اقتدا كردن بدیشان پدیدار شود. در نتیجه دیدار ایشان هم عبادت بود و هم تخم عبادت های بسیار بود و چون فواید انفاس و سخن های ایشان با آن یار شود فواید آن مضاعف است.
و به زیارت گور بزرگان شدن به قصد روا بود و این كه رسول(ص) فرمود: لا تشهد الرحال الا الی ثلاثه مساجد، یعنی مسجد مكه و مدینه و بیت المقدس دلیل آن است كه به بقاع و مساجد تبرك نكنند كه همه برابر است مگر سه بقعه، اما چنانكه زیارت علما كه زنده نباشند در این نیاید آنها مرده باشند هم در این نیاید پس به زیارت گور انبیا و اولیا و علما شدن به قصد سفر كردن بدین سبب روا است.
سفر سوم: گریختن می باشد، از چیزی كه مشوش دین است، چون جاه و مال و ولایت و شغل دنیا. و این سفر فریضه بود در حق كسی كه رفتن راه، دین بر وی میسر نباشد یا مشغله دنیا كه راه دین به فراغت توان یافت و هر چند كه آدمی هرگز فارغ نتواند بود از ضرورت حاجات خویش و لیكن سبكبار تواند بود و قدنجا المخففون، سبكباران رسته اند اگر چه بی بار نه اند. و هر كه را حشمت و معرفت پدید آید غالب آن بود كه وی را از حق مشغول كند.
سفیان ثور گفته است كه: این روزگار بد است، خامل و مجهول را بیم است تا به معروف چه رسد روزگار آن است كه هر كجا تو را بشناختند از آنجا بگریزی و به جایی دیگر روی كه تو را نشناسند.
و هم او را دیدند كه انبانی در پشت داشت و می رفت گفتند: “كجا می روی؟، گفت: به فلان دیه كه طعام ارزانتر می دهند، آنجا می روم، گفتند: چنین روا می داری؟،  گفت: هر جای كه معیشت فراختر بود آنجا روید كه آنجا دین بسلامت تر بود و دل، فارغ تر باشد، و ابراهیم خواص (ره) به هیچ شهر بیش از چهل روز مقام نكردی.

سفر چهارم: تجارت است در طلب دنیا. و این سفر مباح است و اگر نیت آن باشد تا خود را و عیال خود را از روی خلق بی نیاز دارد، این سفر طاعت باشد.
و اگر زادت دنیا طلب می كند برای تفاخر و تجمل این سفر در راه شیطان است و غالب آن بود كه این كس همه عمر در رنج سفر باشد كه زیادت كفایت را نهایت پدید نیست و آنگاه به آخر راه بر وی ببرند یا مال ببرند یا جایی غریب بمیرد و سلطان مال برگیرد و نیكوترین آن بود كه وارث برگیرد و در هوای و شهوت خویش خرج كند و از وی یاد نیارد و تا تواند وصیت وی به جای نیارد و وام او را نگزارد وبال آخرت با وی بماند و هیچ غبن بیش از این نباشد كه رنج همه وی كشد و وبال همه وی برد و راحت همه دیگری ببیند.

سفر پنجم: سفر تماشا و تفریح است، و این روا نباشد چون اندكی باشد و گاه گاه اما اگر كسی در شهرها گردیدن عادت گیرد و وی را هیچ غرضی نباشد مگر آنكه شهرهای نو. مردمان نو می بیند علما را در چنین سفر خلاف است.
گروهی گفته اند: كه این رنجانیدن خود باشد بی فایده و این نشاید و درست نزدیك ما آن است كه این، حرام نباشد كه تماشا نیز غرض است، اگر چه خسیس است و مباح هر كسی در خور وی باشد و چنین مردم خسیس طبع باشند و این غرض نیز در خور وی بود.
اما گروهی هستند از مرقع داران كه خوی گرفته اند كه از شهری به شهری و از جایی به جایی می روند بی آنكه مقصود، دیدن پیرری باشد كه خدمت وی را ملازم گیرند ولیكن مقصود ایشان تماشا بود كه طاعقت مواظبت بر عبادت ندارند و از باطن راه بر ایشان گشاده نشده باشد در مقامات تصوف و به حكم كاهلی و بطالت، طاقت آن ندارند كه در یك جای در حكم كسی از پیران بنشیند در شهرها می گردند و هر جای كه سفره آبادان تر بود زیادت مقام می كنند و چون بر مراد ایشان نبود زبان بر خادم دراز می كنند و وی را می رنجانند و جای دیگر كه سفره ای بهتر نشان دهند آنجا می روند و باشد كه زیارت گوری به بهانه گیرند كه “مقصود ما این است” و نه آن باشد.
این سفر اگر چه حرام نیست باری مكروه است و این قوم مذموم اند اگر چه عاصی و فاسق نیستند و هرگاه كه نان صوفیان می خورند و سؤال كنند و خویشتن بر صورت صوفیان فرا نمایند فاسق و عاصی باشند و آنچه فرا ستانند حرام باشد كه نه هر كه مرقع در پوشد پنج نماز كند صوفی است. بلكه صوفی آن است كه وی طلبی باشد و روی بدان آورده بود یا بدان رسیده بود یا در كوشش آن باشد كه جز به ضرورتی در آن تصرف نكند یا كسی بود كه به خدمت این قوم مشغول باشد. نان صوفیان این سه قوم را بیش حلال نبود.
اما آنكه مردی مغرور باشد و باطن وی از طلب و مجاهدت در آن طلب خالی بود و به خدمت مشغول نباشد بدانكه وی مرقع پوشد صوفی باشد، خویشتن بی ضرورت بر صورت صوفی نمودن بی آنكه به صفت ایشان باشی محض نفاق و طراری باشد.
و بنزین این قوم آن باشد كه سخنكی چند به عبادت صوفیان یاد گرفته باشد و بیهوده می گوید و می پندارد كه علم اولین و آخرین بر ایشان گشاده شد كه آن سخن می توانند گفت. و باشد كه شومی آن سخن ایشان به جایی كشد كه به چشم حقارت در علم و علما نگرند، و باشد كه شرع نیز در چشم ایشان مختصر گردد و گویند كه: این برای ضعفا است و كسانی كه در آن راه قوی شوند ایشان را هیچ چیز زیان ندارد و دین ایشان دو قله شد كه به هیچ چیز نجاست نپذیرد، چون در این درجه رسیدند كشتن یكی از ایشان فاضلتر از كشتن هزار كافر در بلاد هند و روم، كه مردمان خود را نگاه دارند از كفار، اما این ملعونان مسلمانی را هم به زبان اصلی مسلمانی باطل كنند و شیطان در این روزگار هیچ دام فرو ننهاده است مثل این دام. و بسیار كس در این دام افتاد و هلاك شد. نثری کهن را شاهد بودیم از نوشته های ابوحامد غزالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.