گزیده ای از آثار اقبال لاهوری
نه هر کس از محبت مایه دار است
نه با هر کس محبت سازگار است
بروید لاله با داغ جگر تاب
دل لعل بدخشان بی شرار است
*
*
*
جهان مشت گل و دل حاصل اوست
همین یک قطرهٔ خون مشکل اوست
نگاه ما دو بین افتاد ورنه
جهان هر کسی اندر دل اوست
*
*
*
جهان ما که نابود است بودش
زیان توام همی زاید بسودش
کهن را نو کن و طرح دگر ریز
دل ما بر نتابد دیر و زودش
*
*
*
نه من انجام و نی آغاز جویم
همه رازم جهان راز جویم
گر از روی حقیقت پرده گیرند
همان بوک و مگر را باز جویم