اشعار سیمین بهبهانی
چه رفت بر زبان مرا؟
که شرم باد از آن مرا!
به یک دل و به یک زبان،
دوگانگی چرا کنم؟
ز عمر، سهم بیشتر
ریا نکرده شد به سر
بدین که مانده مختصر،
دگر چرا ریا کنم؟…
*
*
اشعار زیبای سیمین بهبهانی
*
*
يا رب مرا ياري بده، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه هاي آتشين، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري
از رشک آزارش دهم، وز غصه بيمارش کنم
بندي به پايش افکنم، گويم خداوندش منم
چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم
گويد ميفزا قهر خود، گويم بخواهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي
رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم