بایگانی برچسب: s

داستان آموزنده خواندنی و کوتاه

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/dastan-amozande-e94.jpg

داستان آموزنده خواندنی و کوتاه

شرح: ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑه دﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ که ﺑﻪ ﻟﮏ ﻟﮏ ﺭﺳﯿﺪ. ﺍﺯ وی ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﺮﮒ ﻣﺰﺩﯼ ﺑﻪ ﻟﮏ ﻟﮏ ﺑﺪﻫﺪ. ﻟﮏ ﻟﮏ ﻣﻨﻘﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻃﻠﺐ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﮐﺮﺩ. ﮔﺮﮒ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﺎﻓﯽ نبود…!!!؟
“ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﻧﺎﻻﯾﻘﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﺰﻧﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺒﯿﻨﯽ”
ﺩﻧﯿﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ، شک نکن،  اما ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺑﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺧﻮﺏ… گردآوری و بازنشر: داستانک

نثر کهن “مور با همت” از نوشته های جامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/jami-a94.jpg

(نثر کهن “مور با همت”)

از نوشته های جامی

شرح: موری را یافتند که به زورمندی كمر بسته، و ملخی را ده برابر خود برداشته. با تعجب گفتند: این مور را ببینید كه با این ناتوانی باری به این گرانی چون مى كشد؟، مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: مردان, بار را با نیروی همت و بازوی حمیت كشند, نه به قوت تن و ضخامت بدن. نثری کوتاه و آموزنده را شاهد بودیم از کتاب بهارستان، نوشته جامی- با اندکی دخل و تصرف توسط اس ام اس کده

داستان کوتاه مشتری فقیر ، از پرمودا باترا

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/07/dastan-moshtari-t94.jpg

(داستان کوتاه مشتری فقیر از رمز و راز زندگی بهتر  نوشته پرمودا باترا)

شرح داستان: در اوزاکا، شیرینی سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می پخت.

مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.

یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد. قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!

صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.

وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.

صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد. این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود. شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و با ارزش است… اس ام اس کده