بایگانی برچسب: s

قسمت ۲۶ رمان شیدا و صوفی نوشته چیستا یثربی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sheyda-19.jpg

قسمت ۲۶ رمان شیدا و صوفی

چیستا یثربی

شرح:… نمیدانم دقیقا مصاحبه ها چند روز طول کشید. من و دکتر شایان حسابی خسته شده بودیم. از حاج علی خبری نبود. فکر کردم حتما درگیر کارهای مهم تر است.
با بهار، مشکات و سیمین تا حدودی حرف زده  بودیم. حالا فهمیده بودیم که بهار پروا قطعا بیماری چند شخصیتی دارد و یکی از شخصیتهای اصلی او در هفت سالگی باقی مانده است. شخصیتی که در خانواده و مدرسه نشان میداد. در نتیجه برای او تشخیص عقب ماندگی ذهنی داده بودند. قرصهایی که مادرش در دوران بارداری استفاده میکرد خطرناک نبود. دکتر کودکی اش میگفت بهار، تا هفت سالگی سالم بود. بعد از آن، نشانه هایی از رکود را نشان داد. او تشخیص چند شخصیتی را نداده بود. چون خانواده مدام به عقب ماندگی بهار نسبت به خواهرش اشاره میکردند. اما معلم مدرسه سر زنگ ریاضی، هوش سرشاری از او دیده بود که با لحن تند و پرخاشگری شدید، و حتی ضرب و شتم همراه بود! کلاس دوم دبستان استثنایی! معلم، همانجا پیشنهاد آزمایش روانپرشکی را داده بود. دختر هشت ساله ای که مسایل ده ساله ها را حل میکرد، او حتما باهوش بود و از بیماری دیگری رنج میبرد! اما پدر بهار که آن موقع به دلیل درگیری در کار نزول، پول کم آورده بود، ابدا حوصله دختر کوچکش را نداشت و او را به دکتری معرفی نکرد. او یک الکلی نزول خوار بود که خانواده برایش اهمیت زیادی نداشت و برای همین مادر بهار افسردگی  داشت. ما تا اینجا فهمیدیم که بهار دست کم دو شخصیت دارد. یکی کودک و مظلوم و دیگری: باهوش و پرخاشگر. اما مشکات! عجیب ترین موردی بود که دیده بودیم! تشخیص دکتر، سایکو پات یا ضد اجتماعی بود. اما من گمان دیگری هم داشتم که فعلا سکوت کرده بودم. سیمین از همه ساده تر بود. دختر بی پناه زنی که خیریه داشت. اما از کنار آن، بار خودش را هم میبست، تا مشکات فضول با روحیه نظامی پدرش متوجه میشود و او را سر کیسه میکند. او را تهدید میکند که با اعلام حقیقت به پلیس موسسه اش را خواهد بست و جریمه کلان و حتی حبس در انتظارش خواهد بود. مگر تظاهر کند که پولهای خانواده پروا و مشکات به انها رسیده است. درصدی بردارند. بقیه را به مشکات بدهند. این طوری مشکات هم مالیات نمیداد. هم همه فکر میکردند فقیر است و پول پروا به انها نرسیده است! بهار از نظر ژنتیک آسیب پذیر بود و امکان ابتلا یه بیماری عصبی را داشت. اما در هفت سالگی اش چه اتفاقی افتاده بود که در آن سن تثبیت شده بود؟ برای دو شخصیتی شدن؛ همیشه محرک بیرونی لازم است. باید قبل از مصاحبه با بقیه، به هفت سالگی بهار میرفتم. آنچه من، در دماوند تجسم  کرده بودم، فقط یک رویا و خیال بود. من که حس ششم نداشتم! هر چه بود راز اصلی بیماری بهار در هفت سالگی اش بود. از دکتر شایان، وقت خواستم که جایی بروم و برگردم. نباید زمان را از دست میدادم. حس میکردم جان کس دیگری در خطر است و پلیس بسیار آرامش داشت. انگار همه چیز را میدانستند. اما هرگز به خبر نگارها نمیگفتند. باشد. باید اطلاعاتم از پلیس جلو میزد. باید سراغ دکتر کودکی بهار میرفتم. او جلوی مشکات معذب  بود و مطمین بودم خیلی چیزها را میداند. ادامه رمان در سمت بعد…

رمان رموز و آداب عشق – از جبران خلیل جبران

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/07/dastan-kotah-Khalil-gibran-t94.jpg

(رمان رموز و آداب عشق – از جبران خلیل جبران)

شرح داستان: دیروز بر دروازه معبد ایستادم و از رهگذران درباره ی رموز و آداب عشق پرسیدم.

– مردی میانسال می گذشت. جسمی بی رمق و چهره ای غمگین داشت آهی کشید و گفت عشق میراثی است از اولین انسان که استحکام و توانایی را ضعیف ساخته است.

– جوانی تنومند و ورزیده می گذشت. با صدایی آهنگین، پاسخ داد عشق، ثباتی است که به بودن افزوده گردیده تا اکنونم را به نسلهای گذشته و آینده پیوند دهد.

– زنی با نگاهی دلتنگ می گذشت. آهی کشید و گفت عشق زهری مرگ آور است که دم جمع زنندگان عبوس است که در جهنم به خود می پیچند و از آسمان، توام با چرخش، چون ژاله جاری است. فقط به این خاطر که روح های تشنه را در آغوش بگیرد و سپس آنان لحظه ای می نوشند، یک سال هوشیارند، و تا ابد می میرند.

– دخترکی که گونه ای چون گل سرخ داشت، می گذشت، لبخندی زد و گفت عشق چشمه ای است که روح عروسان را چنان آبیاری می کند تا به روحی عظیم بدل شوند و آنان را با نیایش تا سرحد ستارگان شب بالا می برد تا قبل از طلوع خورشید ترانه ای از ستایش و پرستش سر دهند. اس ام اس کده

– مردی می گذشت، لباسی تیره رنگ به تن داشت با محاسنی بلند ابرو در هم کشید و گفت عشق جهانی است که مانع از دید است در عنفوان جوانی آغاز می شود و با پایانش پایان می یابد مردی خوش منظر با چهره ای گشاده عبور می کرد با خوشحالی گفت عشق دانش علوی است که چشمانمان را باز می کند تا چیزها را همانطور که خداوند می بیند ببینیم.

بقیه داستان در ادامه مطلب…

ادامه‌ی خواندن