گلچین شعر و رباعیات مهستی گنجوی
شاعر زن ایرانی
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
شب تا به سحر ز دیده در میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا
*
*
شعرهای مستی گنجوی
*
*
حمامی را بگو گرت هست صواب
امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب
تا من به سحرگهان بیایم به شتاب
از دل کنمش آتش وز دیده پر آب
*
*
مستی گنجوی
*
*
گر باد پریر خود نرگس بفراخت
دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت
امروز کشید خنجر سوسن از آب
فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت