بایگانی برچسب: s

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/kafgir-a94.jpg

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

به همراه تفسیر و ریشه ادبی

شرح: ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”، وقتی كه فردي دير برسد و ديگر نتوان مثل قبل با توانائي و ثروت قبلي به وی كمك كرد از این ضرب المثل استفاده می شود.
در قدیم زمان پخش غذای نذری، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند.
وقتی كه غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها ميرسيد كفگير فلزي در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديك مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است.
با گذشت زمان اين كار بصورت ضرب المثل در آمد. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “تعارف شاه عبدالعظیمی”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/shah-abdol-azimi-a94.jpg

ضرب المثل “تعارف شاه عبدالعظیمی”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “تعارف شاه عبدالعظیمی”، تعارفس غیر واقعی را که از دل برنیاید تعارف شاه عبدالعظیمی می نامند.
حکایت است در قدیم الایام، تهرانی های در شب یا روز جمعه به زیارت عبدالعظیم می رفتند و بخاطر نزدیکی راه همان روز دوباره به تهران برمی گشتند.
با این حال اهالی شهر ری که کاملا مطمئن بودند که زائرهای تهرانی حتما به تهران برمی گردد آنها را دعوت به ماندن می کردند و به “حضرت شاه عبداعظیم” قسم می دادند که شب را نزد آنان به سر ببرد.
بدین ترتیب عبارت شاه عبداعظیمی رفته رفته به صورت اصطلاح درآمد و تبدیل به ضرب المثل شد. شرحی بود بری یکی از ضرب المثل های فارسی معروف

ضرب المثل “پته اش روی آب افتاد”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/pate-a94.jpg

ضرب المثل “پته اش روی آب افتاد”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “پته اش روی آب افتاد”، این جمله را برای کسی به کار می برند که رازش فاش و مشتش باز شده است.
نقل است درگذشته در فلات کم آب ایران مردم سد کوچکی از جنس چوب کهان را که “پته” می نامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آبانبارها می راندند. تا به مصارف روزانه برسد.
زمان کم آبی برخی افراد خارج از نوبت خود، شب هنگام با گذاشتن پته ای بر سر راه آب، مسیر آن را عوض کرده و آب می بردند. فشار آب گاهی موجب می گردید تا پته از جای خود کنده شده و روی آب بیفتد و پته را آب ببرد و با دیده شدن آن در جاهای دیگر متوجه آبدزدی آنان می شدند، و راز ایشان فاش شده و آبرویشان می رفت. تفسیری بود بر ضرب المثل های معروف فارسی

ضرب المثل “بند را آب دادن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/band-ra-ab-dadan-a94.jpg

ضرب المثل “بند را آب دادن”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “بند را آب دادن”، وقتی شخصی رازی را با وجود همه تاکیداتی که برای پنهان نگاه داشتن آن شده از سر بی دقتی فاش کند، اصطلاحا می گویند: فلانی بند را آب داد.
نقل است در گذشته کشاورزان با چوب و سنگ بر روی نهرها و رودخانه های کوچک آب بند می ساختند تا آب آنها به درون کانال هایی که ساخته بودند هدایت شود و زمین های خود را آبیاری کنند.
آب بند ها را مقاوم میساختند، در صورتی که  آب بند مقاومت لازم را نداشت و بند را آب می برد و جهت آب به سوی کانال هایی که برای آبیاری ساخته شده بودند برنمی گشت و مزارع بر اثر بی آبی آسیب میدید. در چنین حالتی کشاورزان برای نشان دادن ناراحتی خود از بی دقتی و بی احتیاطی که در ساختن بند به کار برده شده بود اصطلاحا می گفتند: بند را آب دادند، یعنی بند را به دست آب دادند. شرحی بود بر یکی از ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “بشنو و باور مكن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/beshno-a94.jpg

ضرب المثل “بشنو و باور مكن”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “بشنو و باور مكن”، زمانب که فردی حرف بيهوده مي زند تا ديگران را فريب دهد يا سرشان را گرم كند، در جواب این اشخاص می گویند “بشنو و باور مكن”. نقل است شخصی خسیسی که خود را زرنگ می دانست، تعدادي شيشه براي پنجره هاي خانه اش خریده و شيشه ها را درون صندوقي گذاشت بود. چشمش به مرد جواني افتاد، به وی  گفت اگر اين صندوق را برايم به خانه ببري، سه نصيحت در بين راه به تو خواهم كرد كه در زندگي بدردت خواهد خورد.
باربر جوان كه تازه به شهر آمده بود، حرف های مرد خسيس را قبول كرد.
او صندوق را بر روي دوشش گذاشت كمي كه راه رفتند، باربر گفت: بهتر است در بين راه يكي يكي سخنانت را بگوئي.
مرد خسيس که خيلي گرسنه بود كمي اندیشید و به باربر گفت: اول آنكه سيري بهتر از گرسنگي است و اگر كسي به تو گفت گرسنگي بهتر از سيري است، بشنو و باور مكن.
باربر از شنيدن اين سخن ناراحت شد زيرا هر بچه اي اين مطلب را مي دانست. ولي فكر كرد شايد بقيه نصيحتها بهتر از اين باشد. بعد از اینکه بيشتر از نصف راه را سپري كردند. باربر پرسيد: خوب نصيحت دومت چست؟
مرد كه چيزي به ذهنش نمي رسيد پيش خود فكر كرد كاش چهارپايي داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل مي رساندم. يكباره چيزي به ذهنش رسيد و گفت: بله پسرم نصيحت دوم اين  است، اگر گفتند پياده رفتن از سواره رفتن بهتر است، بشنو و باور مكن. باربر خيلي ناراحت شد و فكر كرد، نكند اين مرد مرا سر كار گذاشته ولي باز هم چيزي نگفت.
ديگر نزديك منزل رسيده بودند كه باربر پرسید: خوب نصيحت سومت را بگو، اميدوارم اين يكي بهتر از بقيه باشد. مرد از اينكه بارهايش را مجاني به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت: اگر كسي گفت باربري بهتر از تو وجود دارد، بشنو و باور مكن. مرد باربر خيلي عصباني شد و هنگامي كه مي خواست صندوق را روي زمين بگذارد آنرا ول كرد و صندوق با شدت به زمين خورد، بعد به مرد خسيس رو كرد و گفت اگر كسي گفت كه شيشه هاي اين صندوق سالم است “بشنو و باور مكن”. شرحی بر ضرب المثل های کهن پارسی

ضرب المثل “بادنجان دور قاب چین”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/badenjan-a94.jpg

ضرب المثل “بادنجان دور قاب چین”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “بادنجان دور قاب چین”، کنایه از افراد متملق و چاپلوس می باشد. روایت است که در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه شاهنشاهی رفته و چهار زانو برزمین می نشستند و مانند خدمه های آشپزخانه مشغول پوست کندن بادنجان می شدند، یا آن که بادنجان ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب های آش و خورش می چیدند.
این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتماْ بتواند آنان را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه ی بسیار به کار می بردند. تا شادی خاطر شاه فراهم آید! شرحی بود بری یکی از ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “باد آورده را باد برد”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/bad-avarede-a94.jpg

ضرب المثل “باد آورده را باد برد”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “باد آورده را باد برد”، وقتی که زحمتی برای بدست آوردن چیزی کشیده نشود و مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید دستخوش باد حوادث شود و خود به خود از دست رود. می گویند: باد آورده را باد برد.
حکایت است خسرو پرویز که عامل اصلی منقرص شدن سلسله ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود، عاشق بی قرار زن و زر، و دوست دار تجمل و خوش گذرانی بود و در دوره سلطنت خود به گفته نویسنده کتاب “حبیب السیر” تعداد صد گنج و به عقیده دیگر تاریخ نویسان هفت گنج تدارک دید که به “هفت خم خسروی” شهرت دارد و فردوسی نیز در شاهنامه از آن یاد کرده است.
یکی از این گنج های هفتگانه خسرو پرویز هنگامی که ایرانیان در زمان خسرو پرویز شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند، رومیان درصدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند، اما بادی مخالف وزید و کشتی ها را به جانب ایرانیان راند. و به ” گنج باد آورده ” موسوم شد.
 این گنج باد آورده از خزانه خسرو پرویز در سال ۶۲۸ میلادی توسط “هرقل”  به غارت رفت و از آن تاریخ، عبارت “باد آورده را باد برد ” به ضرب المثل تیدیل شد… شرحی بود بر ضرب المثل های فارسی قدیمی

ضرب المثل “ایراد بنی اسرائیلی”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/irad-bani-esraeeli-a94.jpg

ضرب المثل “ایراد بنی اسرائیلی”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “ایراد بنی اسرائیلی”، ایرادهای بی دلیل که مبتنی بر دلایل غیر موجه باشد را ایراد بنی اسرائیلی گوییند.
بعد از آنکه حضرت موسی به پیغمبری مبعوث گردید و بنی اسرائیل را به پذیرش دین و آیین جدید دعوت کرد، اقوام بنی اسرائیل به عناوین مختلف موسی را مورد سخریه و تخطئه قرار می دادند و هر روز به شکلی از او معجزه و کرامت می خواستند. حضرت موسی هم هر آنچه آنها مطالبه می کردند به قدرت خداوندی انجام می داد. ولی هنوز مدت کوتاهی از اجابت مسئول آنها نمی گذشت که مجدداً ایراد دیگری بر دین جدید وارد می کردند و معجزه دیگری از او می خواستند. قوم بنی اسرائیل سالهای متمادی در اطاعت و انقیاد فرعون مصر بودند و از طرف عمال فرعون همه گونه عذاب و شکنجه و قتل و غارت و ظلم و بیدادگری نسبت به آنها می شد. حضرت موسی با شکافتن شط نیل آنها را از قهر و سخط آل فرعون نجات بخشید. ولی این قوم ایرادگیر بهانه جو به محض اینکه از آن مهلکه بیرون جستند مجدداً در مقام انکار و تکذیب برآمدند و گفتند: ای موسی، ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه قدرت خداوندی را در این بیابان سوزان و بی آب و علف به شکل و صورت دیگری بر ما نشان دهی. پس فـرمـان الهی بر ابر نازل شد که بر آن قوم سایبانی کند و تمام مدتی را که در آن بیابان به سر می برند برای آنها غذای مأکولی فرستاد.
مدتی بعد در میان قوم بنی اسرائیل قتلی اتفاق افتاده، هویت قاتل لوث شده بود. از موسی خواستند که قاتل اصلی را پیدا کند. حضرت موسی گفت: خدای تعالی می فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر جسد مقتول بزنید، مقتول به زبان می آید و قاتل را معرفی می کند.
بنی اسرائیل گفتند: از خدا سؤال کن که چه نوع گاوی را بکشیم؟ ندا آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده. سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد خالص باشد. چون اساس کار بنی اسرائیل بر ایراد و بهانه گیری بود، مجدداً در مقام ایراد و اعتراض برآمدند که این نام و نشانی کافی نیست و خدای تو باید مشخصات دیگری از گاو موصوف بدهد. حضرت موسی از آن همه ایراد و بهانه خسته شده، مجدداً به کوه طور رفت، ندا آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی به منظور کشاورزی استفاده نکرده باشند و خلاصه کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد. بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدتها تفحص و پرس و جو پیدا کردند و از صاحبش به قیمت گزافی خریداری کرده، ذبح نمودند و بالاخره به طریقی که در بالا اشاره شد، هویت قاتل را کشف کردند. این ایرادات عجیب و غریب قوم بنی اسرائیل ریشه تاریخی ضرب المثل “ایراد بنی اسرائیلی” می باشد. شرحی بود بر یکی از ضرب المثل های قدیمی