بایگانی برچسب: s

بیوگرافی مولوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/molavi-a94.jpg

(بیوگرافی مولوی)

شرح: “محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی” در دوران زندگی خود به القاب مختلفی خوانده می شد، از قبیل: “جلال الدین”، “خداوندگار” و “مولانا خداوندگار”. طبق روایات از قرن نهم به بعد القابی مانند “مولوی”، “مولانا”، “مولوی رومی” و “ملای رومی” برای او استفاده شده و از برخی از اشعارش نیز تخلص او را “خاموش” و “خَموش” و “خامُش” ذکر کرده اند. جلال الدین در روز ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ زاده شد. او در سن ۳۷ سالگی عارف و دانشمند عصر خود گشت و مریدان و مردم از وجودش سود می جستند، تا اینکه شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز در شنبه ۲۶ جمادی الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا دلبسته او گشت. در این ملاقات کوتاه او دوره پرشوری را آغاز نمود. در این ۳۰ سال مولانا آثاری  را از خود برجای گذاشت که از عالی ترین نتایج اندیشه بشری می باشد. و مولانا حال خود را چنین شرح می دهد:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقه ی بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچه ی کودکان کویم کردی

مریدان او که می دیدند که وب مرید ژنده پوشی گمنام گشته است و توجهی به آنها ندارد، به فتنه جویی پرداختند و به شمس ناسزا گفته و باعث تحقیرش می شدند. شمس نیز از گفتار و کردار مریدان مولانا رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ زمانیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق رهسپار شد. مولانا از غایب بودن شمس نا آرام گشت. مریدان او که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را به سمت آنان باز نگرداند با پشیمانی از مولانا پوزش ها طلب کردند.

ادامه‌ی خواندن

شعرهای مولوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/02/sharhay-molavi-b93.jpg

گلچین شعرهای شاعران نامی ایران

مــن  غلام  قمــرم ، غيـــر  قمـــر  هيــــچ  مگو
پيش مـــن جــز سخن شمع و شكــر هيچ مگو
سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو
دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت
آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هيچ مگو
گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم
گــفت : آن  چيـــز  دگـــر  نيست  دگـر ، هيچ  مگو
من  به  گــوش  تـــو  سخنهاي  نهان  خواهم  گفت
ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو
قمـــري ، جـــــان  صفتـــي  در  ره  دل  پيــــــدا  شـــد
در  ره  دل  چـــه  لطيف  اســت  سفـــر  هيـــچ  مگــو
گفتم : اي دل چه مه است ايــن ؟ دل اشارت مي كرد
كـــه  نـــه  اندازه  توســت  ايـــن  بگـــذر  هيچ  مگو
گفتم : اين روي فرشته ست عجب يا بشر است؟
گفت : اين غيـــر فرشته ست و بشــر هيچ مگو
گفتم :اين چيست ؟ بگو زير و زبر خواهم شد
گــفت : مي باش چنيــن زيرو زبر هيچ مگو
اي نشسته در اين خانه پر نقش و خيال
خيز از اين خانه برو،رخت ببر،هيچ مگو
گفتم:اي دل پدري كن،نه كه اين وصف خداست؟
گفت : اين  هست  ولـــي  جان  پدر  هيچ  مگو

*

*
گلچین شعرهای مولوی

اس ام اس کده

*

*
ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل  ای وای دل  ای وای مـــــا

ادامه‌ی خواندن