بایگانی برچسب: s

سایت شعر ناب فارسی – از پروین اعتصامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-naf-farsi-parvin-etesami-e94.jpg

سایت شعر ناب فارسی

شعری از پروین اعتصامی

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن

سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

از برای سود، در دریای بی پایان علم
عقل را مانند غواصان، شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن

در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل فارسی “من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-man-b94.jpg

(شعر غزل فارسی من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را)

شعری از: هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیده ی پاک من اولیست تماشایش را
ناز می بارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامه ی جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیده ی خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل عارفانه “سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-saee-helali-b94.png

(شعر غزل عارفانه عاشقانه سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا)

شاعر: هلالی جغتایی

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیده ی خون بار جدا
زیر دیوار سرایش تن کاهیده ی من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا

گردآوری و بازنشر: سایت شعر

شعر غزل “ای کرده خجل بتان چین را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-persian-anvari-b94.jpg

شعر غزل “ای کرده خجل بتان چین را”

دیوان غزلیات انوری

ای کرده خجل بتان چین را
بازار شکسته حور عین را
بنشانده پیاده ماه گردون
برخاسته فتنه ی زمین را
مگذار مرا به ناز اگر چند
خوب آید ناز نازنین را
منمای همه جفا گه مهر
چیزی بگذار روز کین را
دلداران بیش از این ندارند
با درد قرین چو من قرین را
هم یاد کنند گه گه آخر
خدمتگاران اولین را
ای گم شده مه ز عکس رویت
در کوی تو لعبتان چین را
این از تو مرا بدیع ننمود
من روز همی شمردم این را
سیری نکند مرا ز جورت
چونان که ز جود مجد دین را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر سنبله در سنبله گردد بهار – از الیار (جبار محمدی)

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/08/sonbole-sh94.jpg

شعر سنبله در سنبله گردد بهار – از الیار (جبار محمدی)

سنبـــله در سنبــله گـردد بهــار     گـــر بفشــاند فلکــم زلف یـــار
غلغــله در ســاحت افســــانه ها     افتـــد اگـــر رو بنمـــاید نگـــار
چشمـــه ی جوشــان دلم پرگهر     گردد اگــر ز او خبــر آید به دار
یــارم اگــر تیـــغ کمـان برکشد      عیــن علی کاو کشدش ذوالفقــار
گر خبــری نارد از آن سو نسیـم     تیـرگـی اندر دلم افتـد به کــــار
گل به دلش خون چکد ار یار من     عشوه گری را، زخود آرد به بــار
هلـهلــه در چلچـلـه افتــد کنون     گر بگشاید رخش آن با وقـــــار
یار مـن آن مـاه نگارین رخ است     شب رود او را چـو ببیند به غـــار
دیـده ی الیــــار شود روشــن ار     چهره گشایـد برش آن تاجـــدار

شعرهای کوتاه و اشعار نو

گلچین متن، جملات و سخنان مسیحا برزگر

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/05/jomlat-masiha-barzegaro94.jpg

گلچین جملات ناب جدید

 قسم به پرستو
ان گاه که جفتش میمیرد
و تنها به آشیانه باز میگردد
چه غروب غریبی!
قسم به کرم شب تاب
ان گاه که از پیله بیرن می آید
و با نسیم هم آغوش می شود
چه پروازی!
قسم به خورشید
آنگاه که تو بر آن میتابی
چه تلالویی!
قسم به همه دانه ها
ان گاه که در خاک میمیرند
و در نور متولد میشوند
چه رستاخیزی!
قسم به ساقه ای که در باد میشکند
ان گاه که از ایشان جز خاکستری برجای نمی ماند
قسم به تمامی آیینه ها
ان گاه که در برابر آب قرار میگیرند
قسم به لطافت قسم
میدانم
که میدانی
دوستت دارم

*

*

شعر و جملات مسیحا برزگر

*

*

زندگی هیچ گاه به بن بست نمیرسد
کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم.
خدا که باشد
هرمعجزه ای ممکن میگردد

*

*

متن و آثار مسیحا برزگر

*

*

از خلال رنج است که قطب مخالف آن ،یعنی
شادمانی را میفهمی

ادامه‌ی خواندن