بایگانی برچسب: s

گلچین شعر رباعی فارسی از خلیل الله خلیلی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/sher-farsi-robay-khalili-f95.jpg

گلچین شعر رباعی فارسی از خلیل الله خلیلی

یارب سوزی که جسم و جان را سوزم
این کارگه سود و زیان را سوزم
یک شعله ی جانسوز که در آتش آن
خود را سوزم هر دو جهان را سوزم

*

*

شعرهای رباعی فارسی

*

*

ای سرو روان بیا که دستت بوسم
لبهای ظریف می پرستت بوسم
گر من نخورم تو باده در جامم ریز
تا مست شوم دو چشم مستت بوسم

*

*

شعر رباعی دوبیتی

*

*

یارب دردی که ناله آغاز کنم
شوری که سرود شوق را ساز کنم
چشمی که به سوی خویش چون باز کنم
آن گمشده را از دور آواز کنم

ادامه‌ی خواندن

شعرهای عارفانه فارسی از ناصرخسرو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/ghaside-naser-e94.jpg

شعرهای عارفانه فارسی از ناصرخسرو

آنچه ت بکار نیست چرا جوئی؟
وانچه ت ازو گریز چرا گوئی؟
به روئی ار به روی کسی آری
بی‌شک به رویت آید بی روئی

خوش خوش از جهان و جوانمردی
پیش آر و پیش مار خوی نوئی
بدخو عقاب کوته عمر آمد
کرگس دراز عمر ز خوش خوئی

این زال شوی کش چتو بس دیده است
از وی بشوی دست زناشوئی
بنده مشو ز بهر فزونی را
آن را که همچو اوئی و به زوئی

گر دانشت به مال به دست آمد
پس مال می به دانش چون جوئی؟
چون می‌فروشی آنچه خریده ستی؟
خونی ز خون ز بهر چه میشوئی؟

جان را به علم پوش چو پوشیدی
تن رابه ششتری و به کاکوئی
روشن روانت گنه ز بی علمی
تیره تنت چو مشک به خوش بوئی

پوینده این جهان و فروزندی
او را از این قبل به تگاپوئی

گردآوری و بازنشر: جمله

حکایت به زبان شعر – شاعر وحشی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/hekayat-sher-vahshi-e94.jpg

حکایت به زبان شعر (شعر عارفانه فارسی)

شاعر وحشی

اهل دلی ترک جهان کرده بود
ز اهل جهان روی نهان کرده بود
رفته و در زاویه ای ساخته
وز همه آن زاویه پرداخته
آمده سیر از تک و پوی همه
بسته در خانه به روی همه
مجلسی او دل آگاه او
همدم او آه سحرگاه او
ساخته چون جغد به ویرانه ای
دم به دمش خود به خود افسانه ای
رفت فضولی به در خانه اش
زد به فضولی در کاشانه اش
داد جوابش ز درون سرا
کهن سرد اینهمه کوبی چرا
بستم از آنرو در کاشانه سخت
تا تو نیاری به درخانه رخت
مرد ز بیرون در آواز داد
کای همه را گشته درون از توشاد
تا ندهد دست مرادی که هست
حلقه ی این در نگذارم ز دست
حلقه ی چشم است بر این در مرا
کز تو شود کام میسر مرا
گفت بگو تا چه هوا کرده ای
بر در من بهر چه جا کرده ای

ادامه‌ی خواندن

شعر عارفانه “از تتق کبریا صورت لطف خدا” – از شاه نعمت الله ولی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-shah-nematolah-vali-b94.jpg

شعر عارفانه از تتق کبریا صورت لطف خدا

از شاه نعمت الله ولی

از تتق کبریا صورت لطف خدا
بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
دره بیضا بود صورت روحانیش
شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد
مسکن اولاد ساخت دار فنا و بقا
برزخ جامع بود صورت جمع وجود
نور گرفته ز حق داده به عالم ضیا
معنی ام الکتاب نور محمد بود
اصل همه عین او عین همه عینها
بیشتر از عقل کل خوانده ز لوح ضمیر
زان الف آمد پدید جمله کتاب خدا
نقطه ی آخر خوشی شکل الف نقش بست
حکم قضا بی‌ غلط لوح قدر بی‌ خطا
دایره ای فرض کن جمله نقاطش ظهور
نقطهٔ اول بگیر نام کنش مبتدا
خضر مسیحا نفس از دم او زنده دل
حسن از او یافته یوسف زیبا لقا
جامع این نشأتین صورت و معنی او
حاکم دنیا و دین سید هر دو سرا
مظهر اسمای حق مظهر ذات و صفات
اول و آخر به نام باطن و ظاهر نما
اول اسم حروف ساخت مسمی به اسم
یافت هویت ز او داد هدایت به ما
ظلمت و نوری نهاد نام حدوث و قدم
کرد تمیزی تمام شاه و همه انبیا
معنی اثبات کو با الف و لام الف
صورت توحید جو نفی طلب کن ز لا
ها و دو لام و الف جمع کن و خوش بگو
ها طلب از چهار حرف طرح کنش آن سه تا
هر که بلا درفُتاد یافت بلائی عظیم
زود گذر کن ز لا تا که نیابی بلا
جام حبابی بر آب هست در این بحر ما
ساقی ما ، ما خودیم همدم ما عین ما
مخزن گنج اله کنج دل عارفست
در طلب گنج او در دل عارف درآ
نعمة والله به هم کرد ظهوری تمام
آینه را پاک دار تا که نماید تو را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

غزلی ناب از باباطاهر عریان – شعر عارفانه

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/ghazal-baba-taher-b94.jpg

غزلی ناب از باباطاهر عریان

شعر عارفانه فارسی

دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم
منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستم
دلم سوجه ز غصه وربریجه
جفای دوست را خواهان ترستم
مو آن عودم میان آتشستان
که این نه آسمانها مجمرستم
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم
درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم
چرم دایم درین مرز و درین کشت
که مرغ خوگر باغ و برستم
منم طاهر که از عشق نکویان
دلی لبریز خون اندر برستم

گردآوری و بازنشر: شعرکده