بایگانی برچسب: s

شعر نگهدار ز آلودگی پاک جانرا – از پروین اعتصامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghasede-parvin-etesami-d94.jpg

شعر نگهدار ز آلودگی پاک جانرا

شاعر: پروین اعتصامی

رهائیت باید، رها کن جهانرا
نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
بسر برشو این گنبد آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میانرا
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو باز جو دولت جاودانرا
زهر باد، چون گرد منما بلندی
که پست است همت، بلند آسمانرا
برود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمانرا
چه آسان بدامت درافکند گیتی
چه ارزان گرفت از تو عمر گرانرا
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته می‌بینم این پاسبانرا
سمند تو زی پرتگاه از چه پوید
ببین تا بدست که دادی عنانرا
ره و رسم بازارگانی چه دانی
تو کز سود نشناختستی زیانرا
یکی کشتی از دانش و عزم باید
چنین بحر پر وحشت بیکرانرا
زمینت چو اژدر بناگه ببلعد
تو باری غنیمت شمار این زمانرا
فروغی ده این دیده ی کم ضیا را
توانا کن این خاطر ناتوانرا
تو ای سالیان خفته، بگشای چشمی
تو ای گمشده، بازجو کاروانرا
مفرسای با تیره‌رائی درون را
میالای با ژاژخائی دهانرا
ز خوان جهان هر که را یک نواله
بدادند و آنگه ربودند خوانرا
به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستانرا

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعری از مهدی اخوان ثالث “من اینجا بس دلم تنگ است”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-mahdi-d94.jpg

مهدی اخوان ثالث

(من اینجا بس دلم تنگ است)

بسان رهنوردانی كه در افسانه ها گویند
گرفته كولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
 گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می كنیم آغاز
سه ره پیداست
 نوشته بر سر هر یك به سنگ اندر
حدیقی كه ش نمی خوانی بر آن دیگر
 نخستین: راه نوش و راحت و شادی
 به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
 دودیگر: راه نمیش ننگ، نیمش نام
اگر سر بر كنی غوغا، و گر دم در كشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی كاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاوید خون آشام

ادامه‌ی خواندن

شعر قصه ما – از حمید مصدق

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-ghese-ma-d94.jpg

شعر قصه ما – از حمید مصدق

از آبی خاکستری سیاه حمید مصدق

من به خود می‌گویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌ها
با تو اکنون چه فراموشی‌هاست
چه کسی می‌خواهد
من و تو «ما» نشویم
خانه‌اش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی‌خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون
آویزد

گردآوری و انتشار: اس ام اس کده