بایگانی برچسب: s

شعر قصیده خوش خلعتی از امیرخسرو دهلوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/khosro-dhlavi-o95.jpg

شعر قصیده خوش خلعتی از امیرخسرو دهلوی

خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
خوش منزلی است عرصهٔ روی زمین دریغ
کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
دل در جهان مبند که کس را ازین عروس
جز آب دیده خون جگر در کنار نیست
غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار
کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست
زنهار اختیار مکن بهر منزلی
کانجا بدست هیچکس اختیار نیست

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر قصیده زیبای ملک‌الشعرای بهار – با نام گروه لئام

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/04/sher-malek-shora-f95.jpg

شعر قصیده زیبای ملک‌الشعرای بهار – با نام گروه لئام

افتاده ایم سخت به دام
در جنگ این گروه لئام
قومی ندیده سفره ی باب
جمعی ندیده چهره ی مام

یک‌سر ز جهل‌، دشمن‌علم
جمله به طبع‌، خصم کرام
ما صاحب ستور ولیک
در چنگ این گروه‌، زمام

در فضل‌، ناتمام ولی
در بددلی و جهل‌، تمام
کرده بسی حرام‌، حلال
کرده بسی حلال‌، حرام

بگریخته به مذهب دیو
از مذهب رسول و امام
خصم انام و دشمن ملک
منفور ملک و خیل انام

دارند ازو طمع‌، زر و مال
بر هرکه می‌کنند سلام
بنشسته بر بساط طرب
از شام تا سپیده ی بام

تا شام‌، غرق حیله ی روز
تا روز، مست جرعه ی شام
روز آشنای مکر و حیل
شب آشنای شرب مدام

بسته ز کید و مکر و فریب
همچون زنان به روی‌، پنام
نه دستیار عز و شرف
نه پای‌بند شهرت و نام

جمعی فضول و منکر فضل
برخی عوام و خصم عوام
لرزنده از خیانت و خوف
پیش بروز شورش عام

هرگز به حق نکرده قعود
هرگز به حق نکرده قیام

گردآوری و بازنشر: شعر و ادبیات

شعر قصیده فارسی – با تن دون یار گشتی دون شدی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/sher-ghaside-etesamy-e94.jpg

شعر قصیده فارسی

با تن دون یار گشتی دون شدی

از آثار پروین اعتصامی

تو بلند آوازه بودی، ای روان
با تن دون یار گشتی دون شدی
صحبت تن تا توانست از تو کاست
تو چنان پنداشتی کافزون شدی

بسکه دیگرگونه گشت آئین تن
دیدی آن تغییر و دیگرگون شدی
جای افسون کردن مار هوی
زین فسونسازی تو خود افسون شدی

اندرون دل چو روشن شد ز تو
شمع خود بگرفتی و بیرون شدی
آخر کارت بدزدید آسمان
این کلاغ دزد را صابون شدی

با همه کار آگهی و زیر کی
اندرین سوداگری مغبون شدی
درس آز آموختی و ره زدی
وام تن پذرفتی و مدیون شدی

نور نور بودی، نار پندارت بکشت
پیش از این چون بودی، اکنون چون شدی
گنج امکانی و دل گنجور تست
در تن ویرانه زان مدفون شدی

ملک آزادی چه نقصانت رساند
کامدی در حصن تن مسجون شدی
هر چه بود آئینه روی تو بود
نقش خود را دیدی و مفتون شدی

ادامه‌ی خواندن

شعر قصیده – صد بیم خزانش بهر بهار است

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/shere-ghaside-e94.jpg

شعر قصیده

صد بیم خزانش بهر بهار است

شاعر: پروین اعتصامی

آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است
آب هوی و حرص نه آبست، آذر است
زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود
بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است
در مهد نفس، چند نهی طفل روح را
این گاهواره رادکش و سفله پرور است
هر کس ز آز روی نهفت از بلا رهید
آنکو فقیر کرد هوای را توانگر است
در رزمگاه تیره ی آلودگان نفس
روشندل آنکه نیکی و پاکیش مغفر است
در نار جهل از چه فکندیش، این دلست
در پای دیو از چه نهادیش، این سر است
شمشیرهاست آخته زین نیلگون نیام
خونابه ها نهفته در این کهنه ساغر است
تا در رگ تو مانده یکی قطره خون بجای
در دست آز از پی فصد تو نشتر است
همواره دید و تیره نگشت، این چه دیده‌ایست
پیوسته کشت و کندنگشت، این چه خنجر است
دانی چه گفت نفس بگمراه تیه خویش:
زین راه بازگرد، گرت راه دیگر است
در دفتر ضمیر، چو ابلیس خط نوشت
آلوده گشت هرچه بطومار و دفتر است
مینا فروش چرخ ز مینا هر آنچه ساخت
سوگند یاد کرد که یاقوت احمر است
از سنگ اهرمن نتوان داشت ایمنی
تا بر درخت بارور زندگی بر است

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر قصیده “برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghaside-sistani-e94.jpg

شعر قصیده فارسی برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

شاعر: فرخی سیستانی

برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندر وا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا
تو گفتی گرد زنگارست بر آیینهٔ چینی
تو گفتی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا
به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش
به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا
تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش
به پرواز اندر آورده‌ست ناگه بچگان عنقا
همی‌رفت از بر گردون، گهی تاری گهی روشن
وزو گه آسمان پیدا و گه خورشید ناپیدا
به سان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه
به کردار عبیر بیخته بر صفحه ی مینا
چو دودین آتشی، کبش به روی اندر زنی ناگه
چو چشم بیدلی کز دیدن دلبر شود بینا
هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره
چو جان کافر کشته ز تیغ خسرو والا
یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی
امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا
قوام دین پیغمبر، ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما
شهنشاهی که شاهان را ز دیده خواب برباید

ادامه‌ی خواندن

شعر قصیده “در صف گل جا مده این خار را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-parvin-etesami-d94.jpg

(شعر قصیده در صف گل جا مده این خار را)

شاعر: پروین اعتصامی

کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر انباز مکن عار را
ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
بار وبال است تن بی تمیز
روح چرا می‌کشد این بار را
کم دهدت گیتی بسیاردان
به که بسنجی کم و بسیار را
تا نزند راهروی را بپای
به که بکوبند سر مار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست

ادامه‌ی خواندن