بایگانی برچسب: s

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/kafgir-a94.jpg

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

به همراه تفسیر و ریشه ادبی

شرح: ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”، وقتی كه فردي دير برسد و ديگر نتوان مثل قبل با توانائي و ثروت قبلي به وی كمك كرد از این ضرب المثل استفاده می شود.
در قدیم زمان پخش غذای نذری، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند.
وقتی كه غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها ميرسيد كفگير فلزي در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديك مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است.
با گذشت زمان اين كار بصورت ضرب المثل در آمد. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/shah-a94.jpg

ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”

به همراه تفسیر ادبی

شرح: ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”، وقتی مقام بالاتر فرمانی صادر میکند ولی مجری فرمان را به مصلحت ندیده و از انجام آن خودداری می کند. در این حالت با طنز و کنایه می گویند: شاه می بخشید، وزیر نمی بخشید. نقل است که “شاه سلیمان” پسر شاه عباس دوم، در سال ۱۰۷۸ قمری بر تخت سلطنت جلوس کرد و مدت ۲۹ سال با قساوت و عیاشی سلطنت کرد. او وزیر مقتدر و کاردانی داشت به اسم شیخ علی خان زنگنه که از سال ۱۰۸۶ تا۱۱۰۱ قمری فرمانروای حقیقی ایران به شمار میامد و بدلیل اینکه شاه صفی خوش گذران و ضعیف النفس بود، همه امور مملکتی را او اداره می کرد.
 یکی ار عادات شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه، هنگامی که سرش از باده ناب گرم می شد، دیگ کرم و بخشش او به جوش می آمد و برای رقاصه ها و مغنیان مجلس مبالغ هنگفتی حواله صادر می کرد که صبح بروند و از شیخ علی خان بگیرند.
وقتی شب به سر می رسید و بامدادان حواله های صادر شده را نزد شیخ علی خان می بردند، او همه را یکسره و بدون پروا به بهانه آن که چنین اعتباری در خزانه موجود نیست، بی پاسخ می گذاشت و متقاضیان را دست از پا درازتر بر می گردانید. یعنی “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”. شرحی بود بر ضرب المثل های معروف فارسی

“سبیل کسی را چرب کردن” – گلچین جملات معروف

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sibil-a94.jpg

(سبیل کسی را چرب کردن)

گلچین جملات معروف

شرح: ضرب المثل “سبیل کسی را چرب کردن”، برای رشوه دادن و دادن حق و حساب به کسی به قصد برآورده شدن خواسته استفاده می شود. در زمان صفویه سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان، در روز روزه چند بار به نظافت و آرایش سبیل خود می پرداختند و آن را با روغن مخصوصی برای شفافیت و جلوگیری از آویزان شدن و حالت سربالا چرب کرده و مالش می دادند.
 فردی بنام ابوالقاسم خان کار نظافت و آرایش سبیلهای مظفرالدین شاه را انجام می داد، حتی در سفر اروپا وی را همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او را چرب میکرد و جلا می داد. زمانی که سبیل شاه چرب می شد و از زیبایی و ابهت آن شاد می شد و سر حال می آمد، چرب کننده سبیل و اطرافیان شاه موقع را مغتنم شمرده و هر تقاضایی داشتند می نمودند، زیرا می دانستند که وی سر کیف است و حتما تقاضاهایشان را اجابت خواهد کرد و بدین ترتیب عبارت “سبیل کسی را چرب کردن” در آن دوره به معنی اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل فهمیده می شد و به عنوان اصطلاح در میان مردم رایج و مرسوم شد.
اصطلاح “سبیل کسی را چرب کردن” در قدیم به معنای گرفتن چیزی از کسی و امروزه این اصطلاح به معنی رشوه دادن یا دادن چیزی به کسی به قصد برآورده شدن خواسته استفاده می شود. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

“زیر کاسه نیم کاسه ای است” – مرجع ضرب المثل های فارسی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/zir-kase-a94.jpg

(زیر کاسه نیم کاسه ای است)

مرجع ضرب المثل های فارسی

شرح: ضرب المثل “زیر کاسه نیم کاسه ای است”، زمانیکه احساس شود نیرنگ و فریب در کار است، از این ضرب المثل استفاده می شود. در قدیم بدلیل نبودن یخچال، مردم مواد غذایی فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان در سردابه ها و زیرزمین ها، نگه می داشتند و کاسه های بزرگ را وارونه بر روی آنها قرار می دادند تا از گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی در امان بمانند. با این روش گرمای محتویات آن تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
بدین لحاظ در گذشته اگر کسی می دید که کاسه بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی میپنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
از این رو رفته رفته جمله “زیر کاسه نیم کاسه ای است” به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت. شرحی بود بر ضرب المثل های پارسی

ضرب المثل “رطب خورده منع رطب چون کند؟”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/zarbolmasal-rotab-a94.jpg

ضرب المثل “رطب خورده منع رطب چون کند؟”

شرح: ضرب المثل “رطب خورده منع رطب چون کند؟”، وقتی شخصی خود کار اشتباه یا ناپسندی را انجام دهد اما دیگران را از آن کار منع کند، گفته می شود که:رطب خورده منع رطب چون کند؟…
حکایت است که روزی مردی گوش بچه خود بگرفته و به حضور پیامبر خاتم رسید. گفت: یا محمد، بارها به این فرزندم گفتم زیاد خرما نخور، اثر نمیکند. او را نزد شما آورده ام که بدو همین گویید تا از دم مسیحایی تو تاثیر پذیرد. محمد(ص) فرمودند: برو فردا بیا.
آنها رفتند و فردا آمدند. پیامبر فرمود: بچه جان زیاد خرما نخور!
مرد گفت: ای پیامبر خدا، ما را به سخره گرفته اید؟ چه بود که این دیروز نگفتی؟
پیامبر فرمود: دیروز خرما خورده بودم. رطب خورده منع رطب چون کند؟ شرحی بود بر ضرب المثل های کهن و قدیمی

ضرب المثل “دو قورت و نيمش باقي مانده”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/2ghortl-a94.jpg

ضرب المثل “دو قورت و نيمش باقي مانده”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “دو قورت و نيمش باقي مانده”، وقتی کسی به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند: عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است.
حکایت است حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند. از خدا پيغام رسيد، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند. حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند امر کرد تا براي جمع آوري غذا تلاش کنند و قرار گذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است.
روزي كه موعد مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود. در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت: خوراك مرا بدهيد. يك گوسفند در دهان ماهي انداختند. ماهي گفت: من سير نشدم. بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود. حضرت سليمان گفت: او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود.
كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي  سير نشده بود. خدمتكاران از ماهي سوال کردند: مگر يك وعده غذاي تو چقدر است؟‌
ماهي پاسخ داد: خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است.
ماجرا را براي سليمان نقل كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده.
حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به وی گفت: ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد. شرحی بود بر حکایات و ضرب المثل های قدیمی

ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/donbal-a94.jpg

ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”، زمانیکه بخواهند کسی را از سر خود باز کنند و از خود برانند تا از حقیقت موضوعی آگاه نشود و به جایی بفرستند که به این زودی ها بر نگردد از این ضرب المثل استفاده می شود. در گذشته نخود سیاه هیچ گاه به همان صورت برای فروش به بازار نمی آمد و نخست آن را در آب می ریختند تا خیس بخورد و به صورت “لپه” دربیاید و بعد به عنوان لپه به بازار آورده و  فروخته می شد. چون در هیچ دکانی نخود سیاه پیدا نمی شد، کسی هم دنبال نخود سیاه نمی رفت و در اصطلاح اگر کسی را به دنبال نخود سیاه می فرستادند، در حقیقت او را به دنبال چیزی فرستاده بودند که در هیچ دکانی پیدا نمی شد و به همین دلیل از معنی مجازی آن این طور فهمیده می شد که می خواسته اند وی را از سر خود باز کنند و از خود برانند تا از حقیقت موضوعی آگاه نشود. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/mola-a94.jpg

ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”

به همراه ریشه یابی و تفسیر

شرح: ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”، زمانیكه فردي بدلیل دخالت در مسائل مورد اختلاف دو شخص یا گروه متضرر شود یا در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر کند از ضرب المثل فوق استفاده می شود.
حکایت است دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد.
زن ملا به او گفت:بيرون برو و ببين چه خبر است.
ملا گفت: به ما چه، بگير بخواب.
زنش گفت: يعني چه كه به ما چه؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد.
با ادامه سرو صدا ملا كه دید بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد. با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت.
دزد که در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است. بطرف ملا دويد، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.
وقتي ملا به خانه برگشت. زنش از او پرسيد: چه خبر بود؟
ملا پاسخ داد: هيچي، دعوا سر لحاف من بود. و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست. گلچین ضرب المثل های قدیمی