بایگانی برچسب: s

ترانه سرود کبوتر از ملک الشعرای بهار

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/04/malek-shoara-bahar-sher-o95.jpg

ترانه سرود کبوتر از ملک الشعرای بهار

بیایید ای کبوترهای دلخواه
سحر گاهان که این مرغ طلایی
بپرید از فراز بام و ناگاه
ببینمتان به قصد خودنمایی
بدن کافورگون پاها چو شنگرف
فشاند پر ز روی برج خاور
به گرد من فرود آیید چون برف
کشیده سر ز پشت شیشه ی در
فرو خوانده سرود بی گناهی
کشیده عاشقانه بر زمین دم
به گوشم‌، با نسیم صبحگاهی
نوید عشق آید زان ترنم
سحرگه سرکنید آرام آرام
نواهای لطیف آسمانی
سوی عشاق بفرستید پیغام
دمادم با زبان بی‌زبانی
مهیا ای عروسان نو آیین
که بگشایم در آن آشیان من
خروش بال‌هاتان اندر آن حین
رود از خانه سوی کوی و برزن
شود گوبی در از خلد برین باز
چو من بر رویتان بگشایم اندر
کنید افرشته‌وش یکباره پرواز
به گردون دوخته ‌پر، یک به دیگر
شوند افرشتگان از چرخ نازل
به‌ زعم مردمان باستانی
شما افرشتگان از سطح منزل
بگیرید اوج و گردید آسمانی
نیاید از شما در هیچ حالی
وگر مانید بس بی ‌آب و دانه
نه فریادی و نه قیلی و قالی
بجز دلکش سرود عاشقانه
فرود آیید ای یاران از آن بام
کف ‌اندر کف زنان و رقص رقصان
نشینید از بر این سطح آرام
که‌ اینجا نیست جز من هیچ انسان
بیایید ای رفیقان وفادار
من اینجا بهرتان افشانم ارزن
که دیدار شما بهر من زار
به است از دیدن مردان برزن

از جمله آثار ملک الشعرای بهار

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر افکار پریشان – از مجموعه آثار ملک الشعرای بهار در چهارپاره

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/04/bahar-sher-o95.jpg

شعر افکار پریشان – از مجموعه آثار ملک الشعرای بهار در چهارپاره

از بر این کره ی پست حقیر
زیر این قبه ی مینای بلند
نیست خرسند کس‌ از خرد و کبیر
من چرا بیهده باشم خرسند
شده‌ام در همه اشیا باریک
رفته تا سرحد اسرار وجود
چیست هستی‌؟ افقی بس تاریک
وندر آن نقطه ی شکی مشهود
بجز آن نقطه ی نورانی شک
نیست در این افق تیره فروغ
عشق بستم به حقایق یک‌یک
راست گویم ‌همه ‌و هم ‌است‌ و دروغ‌
غیر و همیم نیاید به نظر
غم و شادی‌ خوش‌ و ناخوش ‌بد و خوب
نکند کوکبه ی صبح دگر
در برم جلوه‌، نه تشییع غروب
فکر عصیان زده ی مستاصل
محو گرداب یکی روح عظیم
چون یکی کشته بشکسته دکل
پیش امواج حوادث تسلیم
خلق را کرده طبیعت ز ازل
بدو قانون پلید ارزانی
سرّ تأثیر وراثت‌، اول
رمز تاثیر تعلم‌، ثانی
روح من گر ز نیاکان من است
ای خدا پس من بدبخت که‌ام
و گر این ‌روح و خرد زان من است
بسته ی بند وراثت ز چه ام
یک نیا عابد و عارف مشرب
یک نیا لشگری و دیوانی
پدرم شاعر و من زین سه نسب
شاعر و لشکری و روحانی
جد من تاجر و زین روی پدر
در من آهنگ تجارت فرمود
اثر تربیتش گشت هدر
لیک بر روح من آسیب افزود
من نه زاهد نه محاسب نه ظریف
من نه تاجر نه سپاهی نه ندیم
به همه باب حریف و نه حریف
به همه کار علیم و نه علیم
سخت چون سنگ و سپهر غماز
هر دمم بر جگر افکنده خدنگ
گونی از بهر نشان‌، تیرانداز
هدفی سرخ نشانیده به سنگ

شاعر: ملک الشعرای بهار

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر “پس از فتح تهر‌ان به دست ملیون در اول مشروطیت”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/malek-oshoray-bahar-e94.jpg

شعر “پس از فتح تهر‌ان به دست ملیون در اول مشروطیت”

ای شهسواران وطن یزدان به ما یار آمده
با رایت فتح و ظفر جیش سپهدار آمده
جیش صمصام رسید ایل ضرغام رسید
لله الحمدکه کام دل ناکام رسید
ای دل افکار وطن مادر زار وطن
خوش‌خبر باش که غم جمله به اتمام رسید
یکسره آزاد شدی ای وطن
خرم و دلشاد شدی ای وطن
از ستم آزاد شدی ای وطن
زان ماه تابان وطن روشن شده جان وطن
زان مهر رخشان وطن روز عدو تار آمده
شیر گیلان یله شد جیش ما یک دله شد
گرگ خونخوار وطن باز اسیر تله شد
ای دل افکار وطن مادر زار وطن
شاد شو شاد که بین تو و غم فاصله شد
مجلس مشروطه به پا شد دگر
سلطنت آباد فنا شد دگر
کار به کام دل ما شد دگر

شاعر: ملک الشعرای بهار

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

بیوگرافی ملک الشعرای بهار

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/malek-shoray-bahar-a94.jpg

(بیوگرافی ملک الشعرای بهار)

شرح: “محمدتقی بهار” در روز ۱۲ ربیع الاول سال ۱۳۰۴ ه‍. ق در مشهد دیده به جهان گشود. لقب او ملک الشعرا می باشد، وی نویسنده، شاعر، ادیب، روزنامه نگار و سیاست مدار معاصر ایرانی می باشد. پدر ملک الشعرا با آنکه ملک الشعرای زمان خود بود دوست نداشت پسرش به شعر و شاعری بگراید، اما برخلاف میل پدر، بهار شاعری را از چهارده سالگی شروع نمود. بهار تخلص خود را از “بهار شیروانی” یکی از شاعران عهد ناصرالدین شاه اخذ نمود. در نخستین روزهای بیان اشعارش، اطرافیان فکر می کردند که محمدتقی اشعار پدرش را بنام خودش می خواند و شاعر بودن او را باور نمیکردند. در نتیجه کار بهار با مدعیان خود به جایی رسید که قرار بر این شد که او به صورت بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، در حضور جمع شعری بسراید.در محفلی که به همین منظور ترتیب گرد هم آمده بودند از محمدتقی خواستند تا با چهار واژه: تسبیح، نمک، چراغ و چنار چهار مصراع به وزن رباعی بسراید و او این رباعی را در چند لحظه سرایید:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار

بار دیگر درخواستی با چهار کلمه بیان شد: درفش، انگور، خروس، سنگ و بهار این رباعی را سرود:

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست

ادامه‌ی خواندن