بایگانی برچسب: s

دفتر رباعیات مولوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2017/02/molavi.png

دفتر رباعیات مولوی

ای دل بچه زهره خواستی یاری را
کو کرد هلاک چون تو بسیاری را
دل گفت که تا شوم همه یکتائی
این خواستم که بهر همین کاری را
*
*
*
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه‌ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا
*
*
*
تا با تو بوم نخسبم از یاریها
تا بی‌تو بوم نخسبم از زاریها
سبحان‌الله که هردو شب بیدارم
توفرق نگر میان بیداریها
*
*
*
تا چند از این غرور بسیار ترا
تا کی ز خیال هر نمودار ترا
سبحان‌الله که از تو کاری عجب است
تو هیچ نه و این همه پندار ترا

ادامه‌ی خواندن

شعر مولوی “به روز مرگ چو تابوت من روان باشد”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-molavi-roz-d94.jpg

(شعر مولوی “به روز مرگ چو تابوت من روان باشد”)

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»
به دام دیو دراُفتی دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بود
لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟!
کدام دَلْوْ فرورفت و پُر برون نامد؟
زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا
که های هویِ تو در جو لامکان باشد
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم
به زیرِ پایِ من این هفت آسمان باشد

گرداوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر “بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/molavi-baz-amadam-d94.jpg

شعر “بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم”

شاعر: مولوی

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمده ست چالاک و هشیار آمده ست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم

گردآوری و گرافیست: اس ام اس کده

غزل “کجایید ای شهیدان خدایی”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/molavi-d94.jpg

غزل “کجایید ای شهیدان خدایی”

از مولوی

کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی

گرافیست و نشر: رمان کده

شعر “ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-ey-yousof-d94.jpg

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

شاعر: مولوی

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

گرافیست و نشر: اس ام اس کده

بیوگرافی مولوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/molavi-a94.jpg

(بیوگرافی مولوی)

شرح: “محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی” در دوران زندگی خود به القاب مختلفی خوانده می شد، از قبیل: “جلال الدین”، “خداوندگار” و “مولانا خداوندگار”. طبق روایات از قرن نهم به بعد القابی مانند “مولوی”، “مولانا”، “مولوی رومی” و “ملای رومی” برای او استفاده شده و از برخی از اشعارش نیز تخلص او را “خاموش” و “خَموش” و “خامُش” ذکر کرده اند. جلال الدین در روز ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ زاده شد. او در سن ۳۷ سالگی عارف و دانشمند عصر خود گشت و مریدان و مردم از وجودش سود می جستند، تا اینکه شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز در شنبه ۲۶ جمادی الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا دلبسته او گشت. در این ملاقات کوتاه او دوره پرشوری را آغاز نمود. در این ۳۰ سال مولانا آثاری  را از خود برجای گذاشت که از عالی ترین نتایج اندیشه بشری می باشد. و مولانا حال خود را چنین شرح می دهد:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقه ی بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچه ی کودکان کویم کردی

مریدان او که می دیدند که وب مرید ژنده پوشی گمنام گشته است و توجهی به آنها ندارد، به فتنه جویی پرداختند و به شمس ناسزا گفته و باعث تحقیرش می شدند. شمس نیز از گفتار و کردار مریدان مولانا رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ زمانیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق رهسپار شد. مولانا از غایب بودن شمس نا آرام گشت. مریدان او که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را به سمت آنان باز نگرداند با پشیمانی از مولانا پوزش ها طلب کردند.

ادامه‌ی خواندن