بایگانی برچسب: s

شعر ترکیب بند چیست؟ تعریف شعر ترکیب بند

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/tarkib-band-d94.jpg

شعر ترکیب بند چیست؟

تعریف شعر ترکیب بند

شرح: ترکیب بند در واقع مجموعه ای از چند غزل یا قصیده بر یک وزن که هر کدام قافیه مخصوص به خود را دارند و بیت های متفاوتی در بین هر غزل عامل اتصال غزل ها با یکدیگر  هستند می باشد.
این قالب شعری از لحاظ ساختار مانند “ترجیع بند” است لیکن تفاوت آن این می باشد که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.
از نمونه ترکیب بندهای معروف میتوان ترکیب بند محتشم کاشانی در وصف واقعه کربلا و جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی (در نعت پیامبر) و وحشی بافقی (شرح پریشانی) نام برد.
موضوع ترکیب بند مواردی همچون رثا، مدح، وصف، عشق، و عرفان می باشد.

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر “خواهم که شب جمعه ای از خانه خمار”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-vahshy-bafghy-d94.jpg

(شعر “خواهم که شب جمعه ای از خانه خمار”)

شاعر: وحشی بافقی

خواهم که شب جمعه ای از خانه خمار
آیم به در صومعه زاهد دین دار
در بشکنم و از پس هر پرده زرقی
بیرون فکنم از دل او سد بت پندار
بر تن درمش خرقه سالوس و از آن زیر
آرم به در صومعه سد حلقه زنار
مردان خدا رخت کشیدند به یکبار
چیزی به میان نیست بجز جبه و دستار
این صومعه داران ریایی همه زرقند
پس تجربه کردیم همان رند قدح خوار
می خوردن ما عذر سخن کردن ما خواست
بر مست نگیرند سخن مردم هشیار
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

رفتم به در مدرسه و گوش کشیدم
حرفی که به انجام برم پی، نشیندم
سد اصل سخن رفت و دلیلش همه مدخول
از شک و گمانی به یقینی نرسیدم
بس عقده که حل گشت در او هیچ نبسته
یک در نگشودند ز سد قفل کلیدم
گفتند درون آی و ببین ماحصل کار
غیر از ورقی چند سیه کرده ندیدم
گفتند که در هیچ کتابی ننوشتند
هر مسأله عشق کز ایشان طلبیدم
جستم می منصور ز سر حلقهٔ مجلس
آن می‌طلبی گفت که هرگز نچشیدم
دیدم که در او دردسری بود و دگر هیچ
با دردکشان باز به میخانه دویدم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

المنة لله که ندارم زر و سیمی
کز بخل خسیسی شوم ، از حرص لیمی
شغلی نه که تا غیر برد مایده خلد
باید ز پی جان خود افروخت جحیمی
نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان
نی بستهٔ امیدی و نی خستهٔ بیمی
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشهٔ نان بس بود و پاره گلیمی
بهر شکمی کاوست پی مزبله مزدور
دریوزهٔ هر سفله بود عیب عظیمی
ز آنجا که بود سیری چشم و دل قانع
ده روز بسازم نه به قرصی که به نیمی
گر روح غذا گیرد از آن باده که ماراست
سد سال توان زیست به تحریک نسیمی
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

دارم ز زمان شکوه نه از اهل زمانه
کو مطرب و سازی که بگویم به ترانه
خواهم که سر آوازه‌ای از تازه بسازم
کرند به بازار به آواز چغانه
سر کندن و انداختنش را چه توان گفت
مرغی که نه آبی طلبیده‌ست و نه دانه
در عهد که بوده ست که یک بار شنوده‌ست
تاریخ جهان هست فسانه به فسانه
بلبل هدف تیر نمودن که پسندد
خاصه که بود بلبل مشهور زمانه
جز عشق و محبت گنهم چیست ،چه کردم
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
ساقی سخن مست دراز است ، بده می
تا درد سر شکوه کشد یا ز میانه
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

گر شکوه‌ای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
آن ماهی تفسیده که در آب سراب است
گر قهقهه اش نیست مخوان مرغ به کویش
آن کبک که آرامگهش جای عقاب است
پا در گلم و مقصد من دور حرم لیک
تا چون بر هم ز آنکه رهم جمله خلاب است
وین طرفه که بارم همه شیشه ست پر از می
وقتی که شود شیشه تهی ، کار خراب است
کو خضر که تا باز کند چشم و ببیند
خمخانه و خمها که پر از بادهٔ ناب است
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

میخانه که پرورده‌ام از لای خم او
بادا سر من خاک ته پای خم او
حیف است به زیر سر من ، بر سر من نه
آن خشت که بوده ست به بالای خم او
در خدمتم آنجا که برای گل تسبیح
خاکی به کف آرم مگر از جای خم او
سوری و چه سوری ست که در عقد کس آید
بنت العنب آن بکر طرب زای خم او
توفان چه کند کشتی نوحش چه نماید
آبی که زند موج ز دریای خم او
در زردی خورشید قیامت به خود آییم
ما را که صبوحی‌ست ز صهبای خم او
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

وحشی مگر آن زمزمه از چنگ برآید
کز عهدهٔ شکر می ساقی به درآید
آن ساقی باقی که پی جرعه کش او
خورشید قدح ساز و فلک شیشه گر آید
آن درد که در میکده او به سفالی ست
لطفی ست که کرده ست چو در جام زر آید
خواهد ز سبوی می او تاج سر خویش
آن کس که سدش بنده زرین کمر آید
در کوچه میخانهٔ او گر فکنی راه
بس خضر سبوکش که ترا در نظرآید
گردر بزنی ، سد قدحت پیش دوانند
آن وقت که آواز خروس سحر آید
گو میر شبش گیر و بزن سخت و ببر رخت
مستی که شبانگاه از آنجا به درآید
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

گردآوری و انتشار: اس ام اس کده

بیوگرافی وحشی بافقی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/vahsi-bafghi-a94.jpg

(بیوگرافی وحشی بافقی)

شرح: “مولانا شمس الدین” ملقب به کمال الدین محمد وحشی بافقی، از جمله شاعران نامی کشور ایران در سده دهم می باشد، وی در سال ۹۳۹ ه.ق در شهر بافق زاده شد. کلیات بافقی از نه هزار بیت قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی متجاوز می باشد. بافقی نیز شاعری بلند همت، حساس، وارسته و گوشه گیر بود، با این حال که شاعران هم عصر وی برای دستیابی به مزایای دربار گورکانی هند، امیران و بزرگان آن دولت، به هند مهاجرت رهسپار میشدند، بافقی نه تنها از ایران خارج نشد، حتی از بافق فقط برای مدتی به کاشان رفت، و بعد از آن تمام عمر خویش را در یزد گذراند. غزل های وحشی سرآمد اشعار او می باشد و از نظر ارزش و مقام، جزو رتبه های اول شعر غنایی فارسی به حساب می آید. در اکثر آن غزل ها، احساسات و عواطف شدید و درد و تألم درونی شاعر با زبانی ساده و روان و دلپذیر با نیرومندی هر چه تمامتر به رشته تحریر کشیده شده است.
بافقی نیز دو مثنوی به استقبال از خسرو و شیرین نظامی در کارنامه خود دارد، یکی با عنوان ”ناظر و منظور“ و دیگری بتحت عنوان “فرهاد و شیرین”. مثنوی اول در سال ۹۶۶ خاتمه یافته و شامل ۱۵۶۹ بیت می باشد، لیکن مثنوی دوم نیز که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی می باشد، از زمان زندگی شاعر شهرت زیادی پیدا کرد، لیکن وحشی بافقی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را تدوین نکرد، و ادامه آن را “وصال شیرازی”، شاعر مشهور سده سیزدهم هجری سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت به آن، آن را به اتمام رسانده است. شاعر دیگری با نام “صابر” بعد از وصال نیز، ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزوده است. وحشی بافقی در سال ۹۹۱ ه.ق در شهر یزد دیده از جهان فرو بست.

گلچین شعرهای وحشی بافقی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/02/sherhay-bafghi-b93.jpg

شعرهای دوبیتی معنادار

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید…

*

*

گلچین اشعار وحشی بافقی

اس ام اس کده

*

*
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم…
چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم…
شیریم سر از منت ساطور کشیده
قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم
پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد
هر چند که چون شمع سراپای زبانیم
هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

*

*

دوبیتی های وحشی بافقی

اس ام اس کده

*

*
 شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند

ادامه‌ی خواندن