بایگانی برچسب: s

متنی کوتاه از کتاب در ساحل رودخانه

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/paolo-koilo-d94.jpg

(سطری از کتاب در ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم)

نوشته پائولو کوئیلو

شرح: انتظار سخت است، فراموش کردن هم سخت است…
اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یافراموش کنی از همه سخت تر است! گزیده ای بود از نوشته های پائولو کوئیلو. گردآوری و بازنشر: شعرکده

سطری از کتاب یازده دقیقه – نوشته پائولو کوئیلو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/11-minets-d94.jpg

(گزیده ای از کتاب یازده دقیقه)

نوشته پائولو کوئیلو

شرح: از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود. گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالک کسی نیست. این تجربه واقعی آزادی است: داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی! گزیده ای بود از منتخب نوشته های پائولو کوئیلو در کتاب یازده دقیقه. گردآوری و انتشار: متن کده

داستان کوتاه رسم قدیمی از نوشته های پائولو کوئیلو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/06/dastan-paulo-coelho-t94.jpg

(داستان کوتاه رسم قدیمی از نوشته های پائولوکو ئیلو)

از کتاب قصه هایی برای پدران. فرزندان. نوه ها

شرح داستان: در صحرا میوه کم بود. خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت: « هر کس تنها می تواند یک میوه در روز بخورد »

این قانون نسل ها برقرار بود، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد. دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید. مدتی بعد،‌ آن جا منطقه حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت. اما هنوز هم مردم هر روز فقط یک میوه می خوردند و به دستوری که پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود، وفادار بودند. اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده کنند. این فقط باعث می شد که میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند…

– خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و فرمود:« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت کنند» پیامبر با پیام تازه به شهر آمد. اما سنگسارش کردند، چرا که آن رسم قدیمی، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد.

– کم کم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از کجا آ مده. اما نمی شد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد، بنابر این تصمیم گرفتند مذهب شان را رها کنند. بدین ترتیب، می توانستند هر چه می خواهند، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد. تنها کسانی که خود را قدیس می دانستند، به آیین قدیمی وفادار ماندند. اما در حقیقت، آن ها نمی فهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند….

داستان راههای رسیدن به خدا از پائولو کوئیلو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/06/dastan-paulo-coelho-t94.jpg

داستان راههای رسیدن به خدا – پائولو کوئیلو

شرح داستان: یک روز صبح «بودا» در بین شاگردانش نشسته بود که مردی به جمع آنان نزدیک شد و پرسید:

– آیا خدا وجود دارد؟

«بودا» پاسخ داد:

– بله، خدا وجود دارد.

بعد از ناهار سروکله‌ی مرد دیگری پیدا شد که پرسید:

– آیا خدا وجود دارد؟

«بودا» پاسخ داد:

– نه، خدا وجود ندارد.

اواخر روز مرد سومی همین سؤال را از «بودا» پرسید. پاسخ بودا به او چنین بود:

– خودت باید این را برای خودت روشن کنی.

یکی از شاگردان گفت:

– استاد این منطقی نیست. شما چطور می‌توانید به یک سؤال سه جواب بدهید؟

بودا که به روشن‌بینی رسیده بود، پاسخ داد:

– چون آنان سه شخص مختلف بودند و هرکس از راه خودش به خدا می‌رسد: عده‌ای با اطمینان، عده‌ای با انکار و عده‌ای با تردید. اس ام اس کده