بایگانی برچسب: s

گلچین ابیات و اشعار ابوسعید ابوالخیر – آثار ابوسعید ابوالخیر

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/abo-said-b94.jpg

(گلچین ابیات و اشعار ابوسعید ابوالخیر)

آثار ابوسعید ابوالخیر

مرد باید که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنین مرد فراوان بودا

*

*

آثار ابوسعید ابوالخیر

*

*

مرد باید که جگر سوخته چندان بودا
نه همانا که چنین مرد فراوان بودا

*

*

شعرهای ابوسعید ابوالخیر

*

*

کار چون بسته شود بگشایدا
وز پس هر غم طرب افزایدا

ادامه‌ی خواندن

شعر زیبای “خزان دل” – از هنری لانگ فلو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-henri-d94.jpg

(شعر زیبای خزان دل)

شاعر: هنری لانگ فلو

پاییز است، نه در بیرون
بلکه در درون من، سرما در درون من است
بهار و جوانی، دور نرفته اند
اما این منم که به پیری گراییده ام
مرغان در هوا به پرواز درآمده اند
می‌خوانند و گرمِ ساختن آشیانه اند
همه‌جا زندگی در تکاپوست
مگر در درون سینه‌ تنهای من…

گرافیست و بازنشر: شعرکده

شعر “چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-araghi-d94-1.jpg

(شعر چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟)

شاعر: فخرالدین عراقی

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
که ناگه دامن از من درکشیدی
چه افتادت که از من برشکستی؟
چرا یکبارگی از من رمیدی؟
به هر تردامنی رخ می‌نمایی
چرا از دیده‎ی من ناپدیدی؟
تو را گفتم که مشنو گفتِ بدگوی
علی‌رغم من مسکین شنیدی
مرا گفتی رسم روزیت فریاد
عفا الله نیک فریادم رسیدی!
دمی از پرده بیرون آی باری
که کلی پرده‎ صبرم دریدی
هم از لطف تو بگشاید مرا کار
که جمله بستگی ها را کلیدی
نخستم برگزیدی از دو عالم
چو طفلی در برم می پروریدی
لب خود بر لب من می‌نهادی
حیات تازه در من می‌دمیدی
خوشا آن دم که با من شاد و خرم
میان انجمن خوش می چمیدی
ز بیم دشمنان با من نهانی
لب زیرین به دندان می‌گزیدی
چو عنقا، تا به چنگ آری مرا باز
ورای هر دو عالم می پریدی
مرا چون صید خود کردی به آخر
شدی با آشیان و آرمیدی
تو با من آن زمان پیوستی، ای جان
که بر قدم لباس خود بریدی
از آن دم بازگشتی عاشق من
که در من روی خوب خود بدیدی
من ار چه از تو می‌آیم پدیدار
تو نیز اندر جهان از من پدیدی
مراد تو منم آری ولیکن
چو وابینی تو خود خود را مریدی
گزیدی هر کسی را بهر کاری
عراقی را برای خود گزیدی

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر “مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-masno-ey-dost-sady-d94.jpg

(شعر “مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست”)

از سعدی…

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببر
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ما
داستانیست که بر هر سر بازاری هست

گردآوری و انتشار: اس ام اس کده

گلچین شعرهای فارسی در مورد ریا

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/riya-dar-sher-farsi-d94.jpg

(گلچین شعرهای فارسی در مورد ریا)

رحیم معینی کرمانشاهی
بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر وپاکی دامان دگر است
کس ندیدیم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگـر و طاعت شیطان دگر است
کـس نگفته است ونگوید که دد ودیو شویـد
نقش انسان دگر ومعنی انسان دگر است
کـس نیامد که ستاید ستم وتفرقه را
سخن از عدل دگر، قصه احسان دگر است
هرکه دیدم بخدمت کمری بست بعهـد
مرد پیمان دگر وبستن پیمان دگر است
هرکه دیدیـم بحفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است

*

*

شعر فارسی پند و اندرز

*

*

حافظ
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

*

*

شعر زیبا برای ریا

*

*

پروین اعتصامی
هرکه با پاکدلان صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار صفایی دارد
زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک
ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد…
گرگ نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب
بره دور از رمه و عزم چرایی دارد

ادامه‌ی خواندن

گلچین شعرهای عمادالدین حسین برقعی(عماد خراسانی)

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/08/khorasani-m94.jpg

شعرهای کوتاه از عماد خراسانی

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست…

*

*

عماد خراسانی

*

*

گرچه مستیم و خرابیم، چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم، غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر…

*

*

عمادالدین حسین برقعی

*

*

عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد
شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد
شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد

ادامه‌ی خواندن

شعرهای عباس آزادمنش

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/01/sherhay-abas-azadmanesh-day93.png

گلچین شعرهای پارسی

چه میشد ساده و بیرنگ بودیم
همیشه با بدی در جنگ بودیم
فقط یک ذرّه آنهم لحظه ای را؛
برای هم کمی دل تنگ بودیم!

*

*

اشعار کوتاه عباس آزادمنش

اس ام اس کده

*

*

پیامم را به هر وادی رسانید
به جمع ایل اجدادی رسانید
اگر از جور ظلمت جان سپردم
سلامم را به آزادی رسانید!

*

*

دوبیتی های عباس آزادمنش

اس ام اس کده

*

*

گرفتی کاملا جای خدا را
نداری ظاهرا این ادعا را!
برو زاهد که با جنّت فروشی
جهنم کرده ای دنیای ما را!

ادامه‌ی خواندن

شعرهای سیف فرغانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/01/seif_forghani-day93.jpg

اشعار سیف فرغانی

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!
ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را
از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را…
ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را
تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را
ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را
مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را
من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی
می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را
گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را
از دهشت رقیبت دور است سیف از تو
در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را
سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»

ادامه‌ی خواندن