بایگانی برچسب: s

ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/shah-a94.jpg

ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”

به همراه تفسیر ادبی

شرح: ضرب المثل “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”، وقتی مقام بالاتر فرمانی صادر میکند ولی مجری فرمان را به مصلحت ندیده و از انجام آن خودداری می کند. در این حالت با طنز و کنایه می گویند: شاه می بخشید، وزیر نمی بخشید. نقل است که “شاه سلیمان” پسر شاه عباس دوم، در سال ۱۰۷۸ قمری بر تخت سلطنت جلوس کرد و مدت ۲۹ سال با قساوت و عیاشی سلطنت کرد. او وزیر مقتدر و کاردانی داشت به اسم شیخ علی خان زنگنه که از سال ۱۰۸۶ تا۱۱۰۱ قمری فرمانروای حقیقی ایران به شمار میامد و بدلیل اینکه شاه صفی خوش گذران و ضعیف النفس بود، همه امور مملکتی را او اداره می کرد.
 یکی ار عادات شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه، هنگامی که سرش از باده ناب گرم می شد، دیگ کرم و بخشش او به جوش می آمد و برای رقاصه ها و مغنیان مجلس مبالغ هنگفتی حواله صادر می کرد که صبح بروند و از شیخ علی خان بگیرند.
وقتی شب به سر می رسید و بامدادان حواله های صادر شده را نزد شیخ علی خان می بردند، او همه را یکسره و بدون پروا به بهانه آن که چنین اعتباری در خزانه موجود نیست، بی پاسخ می گذاشت و متقاضیان را دست از پا درازتر بر می گردانید. یعنی “شاه می بخشد، وزیر نمی بخشد”. شرحی بود بر ضرب المثل های معروف فارسی

ضرب المثل “آش نخورده و دهان سوخته”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ash-a94.jpg

ضرب المثل “آش نخورده و دهان سوخته”

به همراه ریشه یابی و تفسیر

شرح: ضرب المثل “آش نخورده و دهان سوخته” وقتی كسي‌ را متهم به اشتباه و گناهي كنند، ولي آن شخص اشتباهی نكرده باشد، از این متن استفاده می شود:‌ آش نخورده و دهان سوخته!
در روزگار قدیم، مردي در بازارچه شهر حجره پارچه فروشی داشت و شاگرد او پسر خوب، ليكن كمي خجالتي بود. روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرد. قبل از ظهر به او خبر رسيد كه حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دكتر برود. پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت. دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه كرد و برايش دارو نوشت. پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت، ديگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود، ولي همسر تاجر که زن كدبانویی بود و دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را  آب مي انداخت. خيلي اصرار كرد و او را براي ناهار به خانه دعوت کرد.
همسر تاجر براي ناهار آش پخته بودريال سفره را انداختند و كاسه هاي آش را گذاشتند. تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد. پسرك خجالتی  فكر كرد تا بهانه اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد. فكر كرد بهتر است بگويد دندانش درد مي كند. دستش را روي دهانش گذاشتش. تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرك دستش را جلوي دهانش گذاشته. به وی گفت: دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله كردي، صبر مي كردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي؟
زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت: اين چه حرفي است كه مي زني؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهي كرده است. از آن‌ به بعد، وقتي‌ كسي‌ را متهم به گناهي كنند ولي آن فرد گناهي نكرده باشد، گفته‌ مي‌شود:‌ آش نخورده و دهان سوخته! شرحی بود بر گلچین ضرب المثل های معروف فارسی