صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

داستان چهار کس که زبان هم را نمی فهمیدند، حکایت، چهار کس

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/06/dastan-4-kas-k94.jpg

داستان جالب و آموزنده چهار کس که زبان هم را نمی فهمیدند

چهار تن با هم همراه بودند یکی ترک و یکی تازی، یک فارس و یکی رومی. به شهری  رسیدند. یکی از راه دلسوزی به آنان یک درهم پول داد که غریب بودند.

– فارسی زبان: ” با این پول انگور بخریم “

– تازی گوی (عرب زبان): ” عنب بخریم “

– ترک زبان: ” اُزُم بخریم “

– رومی زبان: ” استافیل باید بخریم “

ستیز و جنگ و نزاع در میانشان درگرفت تا جایی که به هم مشت می زدند. حکیمی آنجا رسید و به سخنان آنان گوش داد. او که چهار زبان را می دانست فهمید همه یک چیز می خواهند، ولی به زبان خود می گویند. پول آنان را گرفت و رفت برای آنان انگور خرید هر چهار نفر مطلوب خود را دیدند و خوشحال شدند و دعوا پایان یافت. این است کار حکیمان الهی و اولیای خدا.

مرغ جان ها را درین آخِر زمان

نیستشان از همدگر یک دم امان

هم سلیمان هست اندر دور ما

کو دهد صلح و نماند جور ما

مرغ جانها را چنان یکدل کند

کز صفاشان بی غِش و بی غِل کند

نتیجه اخلاقی این داستان: بسیاری از جدل ها نتیجه این است که زبان همدیگر را نمی فهمیم.

اس ام اس کده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.