بایگانی برچسب: s

گلچین شعرهای فارسی در مورد باران

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/baran-sher-farsi-d94.jpg

گلچین شعرهای فارسی در مورد باران

محمد صالح علاء
در سمت توام
دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم …
هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند …
هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود …
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهان ها تو را صدا می زدم …
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام …
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگی همین حالاست…
زندگی همین حالاست…

*

*

شعر فارسی در مورد باران

*

*

جلیل صفربیگی
در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد،
مانند همیشه شام باران داریم

*

*

شعر در وصف روز بارانی

*

*

کارو
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟
نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمی‌دانم
نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد…

ادامه‌ی خواندن

گلچین اشعار فارسی در مورد زندگی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/zendegi-dar-sher-farsy-a94.jpg

گلچین اشعار فارسی در مورد زندگی

نادر نادرپور
گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود
اینك هزار بار، رها كرده بودمت
زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشی
در پیش پای مرگ فدا كرده بودمت
هر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید
آغوش گرم خویش برویم گشاده ای
دانسته ام كه هر چه كنی جز فریب نیست
اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای
در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب
لیكن هزار جامه بر اندام او كنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب كنی و مرا رام او كنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از امید بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او كنی
تا سر بر آفتاب بسایم كه شاعرم
در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام
دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش
ای زندگی ، دریخ كه چون از تو بگسلم
در آخرین فریب تو جویم پناه خویش

*

*

زندگی در ادب پارسی

*

*

خلیل الله خلیلی
زندگي در بردگي شرمندگي است
معنــي آزاد بودن زندگــي است
ســر كه خـــم گردد به پاي ديگــران
بر تن مــــردان بــود، بــار گــران
بندة حق در جهـــان آزاده اســت
مســت وي فارغ زجام و باده است

*

*

شعر در مورد زندگی

*

*

هدی سهیلی
ندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن
چون قناعت پيشگان روح مكرم داشتن
جامهي زيبا بر اندام شرف آراستن
غير لفظ آدمي معناي آدم داشتن
قطره ي اشكي به شبهاي عبادت ريختن
بر نگين گونه ها الماس شبنم داشتن
نيمشب ها گردشي مستانه در باغ نياز
پاكي عيسي گزيدن عطر مريم داشتن
با صفاي دل ستردن اشك بي تاب يتيم
در مقام كعبه چشمي هم به زمزم داشتن
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است، وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست

ادامه‌ی خواندن

شعر بهار و نوروز

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sher-bahar-va-noroz-d94.jpg

بهار و نوروز در اشعار شاعران پارسی زبان

عنصری
باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود
باغ همچون كلبه بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
روي بند هر زميني حله چيني شود
گوشوار هر درختي رشته گوهر شود
چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني به ناز
گه برون آيد زميغ و گه به ميغ اندر شود
افسر سيمين فرو گيرد، ز سر كوه بلند
بازمينا چشم و زيبا روي و مشكين سر شود

*

*

شعر نوروز

*

*
حافظ
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه، غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

*

*

شعر در وصف بهار و نوروز

*

*

حافظ
صبا به تهنيت پير مي فروش آمد
كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
كه غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش
كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
زفكر تفرقه باز آن تاشوي مجموع
به حكم آنكه جو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد
چه گوش كرد كه باده زبان خموش آمد
چه جاي صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد
زخانقاه به ميخانه مي رود حافظ
مگر زمستي زهد ريا به هوش امد

ادامه‌ی خواندن

عشق در شعر فارسی – شعر فارسی عشق

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sher-eshgh-a94.jpg

گلچین شعر های فارسی در مورد عشق

قیصر امین پور
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطۀ موهومی بود
این دایرۀ کبود، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟

*

*

شعر در مورد عشق

*

*

علی محمد آزاد همدانی(کتاب گلزار جاویدان محمود هدایت)
هر مجلسی که نوبت طرد سخن شود
اول سخن ز حسن تو و عشق من شود
جز حسن بی زوال تو، عشق پاک من
هر تازه ای که هست به عالم کهن شود

*

*

شعر فارسی عاشقانه

*

*

آتش، اصفهانی
آنكه بر خوان غم عشق تو مهمانم كرد
خاطرش شاد كه شرمنده ی احسانم كرد
گفته بودم كه ننوشم می و عشرت نكنم
فصل گل آمد و از گفته پشیمانم كرد
جان من از مرض عشق بفرمان تو شد
نازم آن درد كه شایسته ی درمانم كرد
هدهد باد صبا نامه ی بلقیس وشی
بر من آورد و از آن نامه سلیمانم كرد
آنكه از برگ گلش خار خلد بر كف پا
چشم بد دور كه جان سر م‍ژگانم كرد
گر دلت سنگ بود میشود از غصه کباب
گر بگویم که فراق تو چه با جانم کرد
دوش از زلف شكن در شكنت باد صبا
بسكه آشفته به من گفت پریشانم كرد
بی تو ای غنچه دهانسیر گل و گردش باغ
غنچه سان، تنگدل و سر بگریبانم كرد
آفرین بر قلم شهد فشانت “آتش”
كه ز شیرین سخنی شهره ی ایرانم كرد

ادامه‌ی خواندن

امام زمان – شعر در مورد امام زمان (عج)

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sher-emam-zaman-d94.jpg

گلچین شعر های فارسی در مورد امام زمان (عج)

امام زمان در شعر فارسی – مرتضی امیری اسفندقه

فروغ ‌بخش‌ شب‌ انتظار آمدنی‌ است
نگار، آمدنی غمگسار آمدنی‌ است‌
به‌ خاک‌ کوچه‌ ديـــدار آب‌ می‌پاشند
بخوان‌ ترانه شادی که يار آمدنی‌ است‌
ببين چگونه قناری ز شوق می لرزد
مترس از شب يلدا، بهار آمدنی است
صدای‌ شيههِ‌ رخشش‌ ظهور می‌آيد
خبر دهيد به‌ ياران‌ سوار آمدنی‌ است‌
بس‌ است‌ هرچه‌ پلنگان‌ به‌ ماه‌ خيره‌ شدند
يگانه‌ فاتح‌ اين‌ کوهسار آمدنی‌ است

*

*

شعر امام زمان

*

*

امام زمان در شعر فارسی – علی اصغر قهرمانی

ای آشنای درد ما ، مهدی بیا مهدی بیا
ای یاور درمانده ها ، مهدی بیا مهدی بیا
فرمانده و رهبر تویی ، آقا توئی سرور توئی
ای وارث آل نبی، مهدی بیا مهدی بیا
بینم اگر رخسار تو ،بوسه زنم بر پای تو
بر چهره زیبای تو ،مهدی بیا مهدی بیا
مهدی تو هستی در دلم ، نور امیدی سرورم
عنوان کنم راز دلم، مهدی بیا مهدی بیا
سلطان قلب ما توئی ،درمانده ایم مولا توئی
درمان درد ما توئی ،مهدی بیا مهدی بیا
شمعها همه افروخته ، پروانگانش سوخته
چشمها به راهت دوخته ،مهدی بیا مهدی بیا
ما جملگی لب تشنه ایم ، بی تاب و هم سرگشته ایم
ساقی به تو دل بسته ایم ،مهدی بیا مهدی بیا
اصغر ندیده روی تو ، عاشق شده بر خوی تو
قربان تار موی تو ، مهدی بیا مهدی بیا

ادامه‌ی خواندن