صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

بیوگرافی و زندگینامه امام محمد غزالی طوسی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/08/ghazali-m94.jpg

(بیوگرافی و زندگینامه امام محمد غزالی طوسی)

شرح: امام محمد غزالی طوسی در سال ۴۵۰ هجری قمری در طوس بدنیا آمد، نام کامل وی حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی طوسی است. “غزال” (با فتح غين و تشديد ز) بر پيشه وری اطلاق می شده که نخِ پشم می فروخته، پيشه وری که پشم خام تهيه می کرده و پس از حلاجی با دستمزدی اندک به زنان پشم ريس می سپرده تا به نخ تبديل شود و برای فروش آماده گردد. اين پيشه هنوز در مشهد به نامهای حلاج، نداف، نخ فروش رايج است. اين معنی را خود امام غزالی در کتاب احياء علوم الدين يادآور شده است. پدر غزالی پارسا مردی بوده صوفی مسلک، که در شهر طوس حرفه غزالی يا نخ پشم فروشی داشته است. چون مرگ اين صوفی نزديک ميشود، دو فرزند خود، محمد و احمد را با مختصر اندوخته ای که داشته به دوستی از هم مسلکان خويش می سپرد و به او می گويد: چون بر اثر محرومی از هنر خواندن و نوشتن اندوه فراوان خورده ام آرزودارم که فرزندانم ازين هنر بهره ور گردند.

– آغار يتيمی (احتمالاً ۴۵۷ ه.ق = ۱۰۶۵ م): پس از يتيم شدن اين دو کودک، وصی درستکار تربيت آنان را برعهده می گيرد تا هنگامی که ميراث اندک پدرشان تمام ميشود و خود صوفی از اداره زندگی آنان فرو می ماند. آنگاه با اخلاص به آن دو پيشنهاد ميکند تا برای گذران زندگی و ادامه تحصيل در زمره طلاب جيره خوار مدرسه ای از مدارس دينی شهريه بدهِ روزگار خود درآيند؛ و آنان از راه ناچاری پيشنهاد وی را می پذيرند. اين سخن ابوحامد محمد غزالی که “برای غيرِ خدای عمل آموختم، ولی علم جز خدای را نپذيرفت” می تواند مؤيد اين حقيقت باشد.

بقیه در ادامه مطلب…

– راه يافتن به مدرسه (۴۶۳ ه.ق = ۱۰۷۰ م): اين تاريخ نيز تقريبی است، يعنی ممکن است يکی دو سال پيش از اين در شمار طلاب جيره خوار مدرسه جای گرفته باشد. زيرا خودش در نامه ای که به پادشاه سلجوقی می نويسد ازين راز چنين پرده برميگيرد:“بدان که اين داعی پنجاه و سه سال عمر بگذاشت، چهل سال در دريای علوم دين غواصی کرد تا به جايی رسيد که سخن وی از اندازه فهم بيشتر اهل روزگار درگذشت”. اگر اين گفته غزالی را که “چهل سال در دريای علوم دين غواصی کردم” بپذيريم، تاريخ راه يافتن او به جرگه علمای دين به روزگار سيزده سالگی وی مسلم ميشود. يعنی درين هنگام مقدمات کار دانش اندوزی را فراگرفته بوده است.

– پس از آنکه در مدرسه دينی از حداقل نيازمنديهای زندگی برخوردار شد، با خاطر آسوده و اميد فراوان، دل به کتاب سپرد و گوش به سخن استاد فرا داد تا هنگامی که برای آموختن علم فقه آمادگی پيدا کرد و توانست در رديف شاگردان خوب نخستين استادش، احمد بن محمد رادکانی، جای گيرد. نخستين دوره طلبگی غزالی را در طوس – براساس برخی قراين – می توان حدود پنج سال حدس زد؛ يعنی هنگامی که وی از شهر طوس رهسپار جرجان شد تا از محضر دومين استادش، ابوالقاسم اسماعيلی جرجانی، بهره ور شود، احتمالاً نوجوانی هيجده يا نوزده ساله بود….

– نخستين سفر (احتمالاً ۴۶۸ ه.ق = ۱۰۷۵ م): بی ترديد نخستين سفر دانشجويی غزالی سفری است که وی از طوس به جرجان رفته است، اما اين سفر در چه سالی انجام شده و غزالی در آغاز اين سفر چندساله بوده است، در مآخد موجود روشن نيست. اگر فرض کنيم در هيجده يا نوزده سالگی راهی اين سفر شده، و احتمالا مدت رفت و برگشت و دوران اقامتش در جرجان حدود دوسال بوده است، اين حدس با حکايتی که امام اسعد ميهنه ای از غزالی روايت ميکند تا حدی هم آهنگ ميشود.

امام اسعد می گويد:
– از ابوحامد محمد غزالی شنيدم که می گفت: «در راه بازگشت از جرجان دچار عياران راهزن شديم. عياران هرچه را که باخود داشتيم گرفتند. من برای پس گرفتن تعليقه (جزوه، يادداشت درسی) های خود در پی عياران رفتم و اصرار ورزيدم. سردسته عياران چون اصرار مرا ديد گفت: “برگرد، وگرنه کشته خواهی شد” وی را گفتم:” ترا به آن کسی که از وی اميد امينی داری سوگند می دهم که تنها همان انبان تعليقه را به من باز پس دهيد؟ زيرا آنها چيزی نيست که شمارا به کار آيد” عيار پرسيد که” تعليقه های تو چيست؟” گفتم: “درآن انبان يادداشتها و دست نوشته هايی است که برای شنيدن و نوشتن و دانستنش رنج سفر و دشواريها برخويشتن هموار کرده ام.” سردسته عياران خنده ای کرد و گفت: “چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی، در حالی که چون از تو گرفته شد دانايی خود را از دست دادی و بی دانش شدی؟” آنگاه به يارانش اشارتی کرد و انبان مرا پس دادند.»
غزالی گويد:اين عيّار، ملامتگری بود که خداوند وی را به سخن آورد تا با سخنی پندآموز مرا در کار دانش اندوزی راهنما شود. چون به طوس رسيدم سه سال به تأمل پرداختم و با خويشتن خلوت کردم تا همه تعليقه ها را به خاطر سپردم، و چنان شدم که اگر بارديگر دچار راهزنان گردم از دانش اندوختهء خود بی نصيب نمانم.

سفر به نيشاپور (۴۷۳ ه.ق = ۱۰۸۰ م):
– از اين سخن غزالی که «چون به طوس رسيدم، سه سال به تأمل پرداختم…» می توان نتيجه گرفت که غزالی پس از بيست و سه سالگی از طوس رهسپار نيشاپور شده تا از محضر عالم بلند آوازه، امام الحرمين ابوالمعالی جوينی، بهره ور شود. غزالی در محضر اين استاد نامدار چنان کوشيد و درخشيد که پس از يکی دوسال در شمار بهترين شاگردان وی جای گرفت، و امام الحرمين چنان شيفته اين شاگرد درس خوان و هوشيار گرديد که در هر محفلی به داشتن شاگردی چون او به خود می باليد. اين دوره از دانش اندوزی غزالی که سبب شد در جمع فقيهان نيشاپور مشهور و انگشت نما شود، بيش از پنج سال نپاييد، يعنی چون چراغ زندگی امام الحرمين به سال ۴۷۸ هجری خاموش شد، غزالی در حدی از دانش دينی روزگار خود رسيده بود که ديگر نيازی به استاد نداشت، یا آنکه استادی که برايش قابل استفاده بوده باشد پيدا نکرد. بنابراين به نگارش و پژوهش پرداخت تا شايسته مسند استادی شود.

آشنايی با خواجه نظام الملک طوسی (۴۷۸ ه.ق = ۱۰۸۵ م):
– دراين سال غزالی به لشکرگاه ملکشاه سلجوقی، که در نزديکی نيشاپور واقع بود، راه يافت و به خدمت همولايتی سياستمدار خود خواجه نظام الملک طوسی پيوست. در محضر اين وزير شافعی مذهب و ادب دوست و گوهرشناس، بارها فقيهان و دوانشوران به مناظره پرداخت، و در هر مورد برمخالفانِ عقيده و انديشه خويش پيروز گشت. ديری نپاييد که خواجه نظام الملک با اشتياق به حمايتش برخاست و در بزرگداشت وی کوشيد تا آنجا که اورا «زين الدين» و «شرف الائمه» لقب داد و به استادی نظاميه بغداد برگزيد.

آغاز استادی در نظاميهء بغداد (۴۸۴ ه.ق = ۱۰۹۱ م):
– غزالی در سال چهارصد و هشتاد و چهار از طوس رهسپار بغداد شد، مردم اين شهر مقدمش را بگرمی پذيرا شدند. خيلی زود زبانزد خاص و عام گرديد. در محافل علمی از نبوغ سرشار و دانش بسيارش داستانها گفتند و کاروانيانی که از بغداد رهسپار شرق و غرب می شدند برای مردم شهرهای سرِ راه از نبوغ و هوشياری وی حکايتها روايت ميکردند تا آنکه حشمت و شوکتش به پايه ای رسيد که حتی در اميران و پادشاهان و وزيران معاصر خود اثر گذاشت. در سال ۴۷۸ هجری، غزالی يکی از بزرگانی بود که با عنوان حجةالاسلام و استاد برگزيده نظاميه بغداد، در مراسم نصب المستظهر بالله – بيست و هشتمين خليفه عباسی- بر مسند خلافت، شرکت جست و با وی بيعت کرد. خودش در نامه ای که به سال ۵۰۴ هجری در پاسخ نظام الدين احمد نوشته است، ضمن ابراز ندامت از زندگی جنجالی و اشرافی گذشتهء خويش، چنين می نگارد: «در بغداد از مناظره کردن چاره نباشد، و از سلام دارالخلافه امتناع نتوان کرد.

مردم گريزی (۴۸۸ ه.ق = ۱۰۹۴ م)”
– پس از آنکه در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسيد، و در ميان خاص و عام مقامی برتر از همه پيدا کرد، دريافت که ازاين راه نمی توان به آسايش و آرامش روحی رسيد. پس از ترديد بسيار سرانجام دنباله روِ صوفيان وارستهء بی نام و نشان شد. به بهانه زيارت کعبه از بغداد بيرون رفت، چندی به گمنامی به جهانگری پرداخت و سالها در حجاز و شام و فلسطين با خويشتنِ خويش به خلوت نشست تا داروی درد درونی خود را پيدا کند. به تاريخ اين گوشه نشينی نيز در پاسخ غزالی به نامه نظام الدين احمد چنين اشارت رفته است: چون بر سر تربت خليل – عليه السلام – رسيدم، در سنه تسع و ثمانين و اربعمائه (۴۸۹ ه.ق)، و امروز قريب پانزده سال است، سه نذر کردم: يکی آنکه از هيچ سلطانی هيچ مالی قبول نکنم، ديگر آنکه به سلام هيچ سلطانی نروم، سوم آنکه مناظره نکنم. اگر دراين نذر نقض آورم، دل و وقت شوريده گردد…

بازگشت به ميان مردم (۴۹۹ ه.ق = ۱۱۰۵ م):
– ازاين راز هم خودش چنين پرده برگرفته است: اتفاق افتاد که در شهور سنهء تسع و تسعين و البعمائه (۴۹۹ هجری) نويسندهء اين حرفها، غزالی، را تکليف کردند- پس ازآنکه دوازده سال عزلت گرفته بود، و زاويه ای را ملازمت کرده- که به نيشاپور بايد شد، و به افاضت علم و نشر شريعت مشغول بايد گشت که فترت و وهن به کار علم راه يافته است. پس دلهای عزيزان از ارباب قلوب و اهل بصيرت به مساعدت اين حرکت برخاست و در خواب و يقظت تنبيهات رفت که اين حرکت مبدأ خيرات است و سبب احيای علم و شريعت. پس چون اجابت کرده آمد و کار تدريس را رونق پديد شد و طلبه علم از اطراف جهان حرکت کردن گرفتند، حسّاد به حسد برخاستند…
اين حسودان که غزالی به آنها اشاره کرده است، روحانيون حنفی مذهب بوده اند که در دستگاه سنجر شوکت و قدرتی يافته بودند. پس برای حفظ مقام و منصب خويش با برخی از فقيهان مالکی مذهب، از مردم طرابلس غرب، همداستان شدند تا بزرگمردی چون غزالی را با تهمت و نيرنگ از ميدان بدر کنند، يا برای پيشبرد مقاصد خود از قدرت شافعی مذهبان بکاهند. غزالی در حضور سلطان سنجر که به لشکرگاه اش حاضر گشته بود، چنين دفاع می کند:

– و اما حاجت خاص آن است که من دوازده سال در زاويه ای نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک- رحمة الله عليه- مرا الزام کرد که به نيشاپور بايد شد. گفتم: “اين روزگار سخن من احتمال نکند که هرکه درين وقت کلمةالحق بگويد در و ديوار به معادات او برخيزد.” گفت: “[سنجر] ملکی است عادل، و من به نصرت تو برخيزم.” امروز کار به جايی رسيده که سخنهايی می شنوم که اگر در خواب ديدمی گفتمی اضغاث احلام است. اما آنچه به علوم عقلی تعلق دارد، اگر کسی را برآن اعتراض است عجب نيست، که در سخن من غريب و مشکل که فهم هرکس بدان نرسد، بسيار است. لکن من يکی ام، آنچه در شرح هرچه گفته باشم، با هرکه در جهان است درست می کنم و از عهده بيرون می آيم؛ اين سهل است. اما آنچه حکايت کرده اند که من در امام ابوحنيفه- رحمة الله عليه- طعن کرده ام، احتمال نتوانم کرد…

در کنار مردم ديار خود (۵۰۳ ه.ق = ۱۱۰۹ م):
– پس از آنکه وسوسه نامردمان در دل سلطان سنجر اثر گذاشت، اين پادشاه کس فرستاد و حجةالاسلام را، که در زادگاه خود طابران طوس به تعليم و عبادت سرگرم بود به لشکرگاه خويش، تروغ- نزديک مشهد امروز- فرا خواند. غزالی چون دريافت که در کف شير نر خونخواره ای قرار گرفته و از رفتن چاره نيست، بهانه آورد و با نامه ای استادانه خشم سلطان سنجر را فرونشانيد. پس از درگذشت شمس الاسلام کيا امام هراسی طبری، فقيه شافعی و استاد نظاميه بغداد که او نيز از شاگردان برگزيده امام الحرمين و همدرس غزالی بوده است، به اشارت خليفه عباسی و سلطان سنجر، وزير عراق ضياء الملک احمد فرزند نظام الملک به وزير خراسان صدرالدين محمد فرزند فخرالملک نامه ای نوشت که غزالی را با نوازش و دلجويی به بغداد بازگرداند تا شاگردان مدرسه نظاميه از نابسامانی نجات يابند. ولی غزالی وارسته و دست از همه چيز شسته، تسليم نشد و اعراض کرد.

پيوستن به جاودانگان (۵۰۵ ه.ق = ۱۱۱۱ م):
– مرتضی زبيدی نويسنده بزرگترين شرح بر احيائ علوم الدين پايان زندگی غزالی را، در مقدمه خويش بر شرح احياء با نقل از گفته های ديگران، نيک نگاشته است که ترجمه بخش اول آن چنين است:
گفته اند که اوقات خود را پيوسته به تلاوت قرآن و همنشينی با صاحبدلان و گزاردن نماز مشغول می داشت تا جمادی الآخر سال پانصد و پنج فرا رسيد. احمد غزالی، برادر حجةالاسلام، گفته است: «روز دوشنبه به هنگام صبح، برادرم وضو ساخت و نماز گزارد و گفت “کفن مرا بياوريد” آوردند. گرفت و بوسيد و بر ديده نهاد و گفت: “سمعاً و طاعةً للدخولِ عَلی الـمَلِک” آنگاه پای خويش را در جهت قبله دراز کرد و پيش از برآمدن خورشيد راهی بهشت گرديد.

آثار غزالی:
– غزالی در جهان دانش و دورانديشی از جمله بزرگترين نام آوران برخوردار از انديشه انسانی است، متفکرِ وارسته ای است که در ميان مردم روزگار به بالاترين پايگاه انديشه راه يافته است. پس اگر در مورد تعداد آثار مردی پرکار و فراوان اثر چون او، مبالغه شود و حقيقت و افسانه درهم آميزد، جای شگفتی نخواهد بود. غزالی همچو ارسطو، از دانشوران بلند آوازه ای است که علاوه بر نوشته های اصلی خودش، با گذشت زمان کتابهای فراوان ديگری به وی نسبت داده اند. کتابهايی که تعدادش شش برابر رقمی است که خودش دوسال پيش از مرگ- در نامه ای که به سنجر نوشته- ياد آورشده است. آميختن همين آثار فراوان با کتابهای اصلی او، کار پژوهش را بر اهل تحقيق چنان دشوار کرده که برای شناسايی درست از نادرست پژوهشگران را به معيار دقيق- يعنی ترتيب تاريخی آثار غزالی- نياز افتاده است، معياری که می تواند تاريخ پيدايش هريک از آثار اصلی غزالی را روشن سازد. شناخت دوران تکامل انديشه اين بزرگ استاد تنها با وجود چنين معياری امکان پذير است و بدين وسيله ممکن است از چگونگی تحول بزرگی که در زندگی پرنشيب و فراز او رخ نموده آگاه شد. وی در سال ۵۰۵ هجری پس از پنجاه و پنج سال زندگی پرثمر در زادگاهش چشم از جهان فروبست.

ترتيب تاريخی آثار امام محمد غزالی در پنج مرحله:

– الف: آثار سالهای دانش آموزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۷۸ هجری:
۱٫ التعليقة فی فروع المذهب
۲٫ المنخول فی الاصول

– ب: آثار نخستين دوران درس و بحث:
۳٫ البسيط فی الفروع
۴٫ الوسيط
۵٫ الوجيز
۶٫ خلاصة المختصر و نقاوة المعتصر
۷٫ الـمُنـتَحَل فی علم الجدل
۸٫ مآخد الخلاف
۹٫ لباب النظر
۱۰٫ تحصيل المآخذ فی علم الخلاف
۱۱٫ المبادی و الغايات
۱۲٫ شفاء الغليل فی القياس و التعليل
۱۳٫ فتاوی الغزالی
۱۴٫ فتوی (فی شأن يزيد)
۱۵٫ غاية الغور فی دراية الدور
۱۶٫ مقاصد الفلاسفه
۱۷٫ تهافت الفلاسفه
۱۸٫ معيار العلم فی فن المنطق
۱۹٫ معيار العقول
۲۰٫ محک النظر فی المنطق
۲۱٫ ميران العمل
۲۲٫ المستظهری فی الرد علی الباطنية
۲۳٫ حجة الحق
۲۴٫ قواصم الباطبيه
۲۵٫ الاقتصاد فی الاعتقاد
۲۶٫ الرسالة القدسيه فی قواعد العقليه
۲۷٫ المعارف العقلية و لباب الحکمة الالهيه

– ج: آثار دوران خلوت نشينی و مردم گريزی:
۲۸٫ احياء علوم الدين
۲۹٫ کتاب فی مسئلة کل مجتهد مصيب
۳۰٫ جواب الغزالی عن دعوة مؤيد الملک له
۳۱٫ جواب مفصل الخلاف
۳۲٫ جواب المسائل الاربع التی سألها الباطنيه بهمدان من ابی حامد الغزالی
۳۳٫ المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی
۳۴٫ رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه
۳۵٫ بداية الهداية
۳۶٫ کتاب الوجيز فی الفقه
۳۷٫ جواهر القرآن
۳۸٫کتاب الاربعين فی اصول الدين
۳۹٫ کتاب المضنون به علی غير اهله
۴۰٫ المضنون به علی اهله
۴۱٫ کتاب الدرج المرقوم بالجداول
۴۲٫ القسطاس المستقيم
۴۳٫ فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه
۴۴٫ القانون الکلی فی التأويل
۴۵٫ کيميای سعادت (فارسی)
۴۶٫ ايها الولد
۴۷٫ اسرار معاملات الدين
۴۸٫ زاد آخرت (فارسی)
۴۹٫ رسالة الی ابی الفتح احمد بن سلامة
۵۰٫ الرسالة اللدنيّه
۵۱٫ رسالة الی بعض اهل عصره
۵۲٫ مشکات الأنوار
۵۳٫ تفسير ياقوت التأويل
۵۴٫ الکشف و التبيين
۵۵٫ تلبيس ابليس

– د: بازگشت به سوی مردم و دومين دوران درس:
۵۶٫ المنقذ من الضلال
۵۷٫ کتب فی السحر و الخواص الکيميا
۵۸٫ غور الدور فی المسئلة السريجية
۵۹٫ تهذيب الاصول
۶۰٫ کتاب حقيقة القولين
۶۱٫ کتاب اساس القياس
۶۲٫ کتاب حقيقة القرآن
۶۳٫ المستصفی من علم الصول
۶۴٫ الاملاء علی مشکل «الحياء»

– ه: خرين سالهای زندگی، ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری:
۶۵٫ الاستدراج
۶۶٫ الدرة الفاخرة فی کشف علوم الآخرة
۶۷٫ سرالعالمين و کشف ما فی الدارين
۶۸٫ نصيحة الملوک (فارسی)
۶۹٫ جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل
۷۰٫ رسالة الاقطاب
۷۱٫ منهاج العابدين
۷۲٫ الجام العوام

(منبع: مقدمه مرحوم حسين خديوجم از کتاب کيميای سعادت) اس ام اس کده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.