شکر نعمت از امام محمد غزالی(كيمياى سعادت)
(قیمت چشم و گوش و دست و پا…)
شرح داستان: يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت میكرد و سخت میناليد
– خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟
– البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمیكنم.
– قلت را با ده هزار درهم، معاوضه میكنى؟؟
– نه
– گوش ودست و پاى خود را چطور؟؟
– هرگز…
بزرگ گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله میكنى؟ بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسيارى از انسانهاى اطراف خود میبينى. پس آنچه تو را داده اند، بسى بيشتر از آن است كه ديگران را داده اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيشترى هستى!!