بایگانی برچسب: s

شعر غزل ادبی سوزناک غمگین از خاقانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/shar-ghazal-soznak-o95.jpg

شعر غزل ادبی سوزناک غمگین از خاقانی

مرا دانه ی دل بر آتش فتاده است
از آن نعره ی من چنین خوش فتاده است
به هفت آسمان هشتمین در فزایم
ز دود دلی کاسمان وش فتاده است

من آن آب نادیه نخل بلندم
که از جان من در من آتش فتاده است
غلط گفته ام نخل چه؟ کز دو دیده
چو نیلوفرم آب مفرش فتاده است

دلم عافیت می‌شمارد بلا را
بنام ایزد این دل بلاکش فتاده است
امیدم به اندازه ی دل رسیده است
خدنگم به بالای ترکش فتاده است

منم خرم و یک فتاده است نقشم
شما غمگن و نقشتان شش فتاده است
بر اسب بلا من به منزل رسیدم
کجائی تو کز بادت ابرش فتاده است

من و گوشه‌ای کمتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است
عجب کعبتینی است بی‌نقش گیتی
ولی تخت نردش منقش فتاده است
منه بیش خاقانیا بر جهان دل
که عاشق کش است ارچه دلکش فتاده است

گردآوری و بازنشر: شعرکده

گزیده های از قطعات خاقانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/sher-ghatat-khaghany-o95.jpg

گزیده های از قطعات خاقانی

سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست
ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع
دیگری پیل که شد فسق پرست
من خری دیدم کو مسخ نبود
خوک شد چون ز خری کردن جست
بود اول خر و آخر شد خوک
چون به بنگاه خسان دل دربست
سفله‌ای بود سفیهی شد دون
پشه‌ای آمد و شد پیلی مست
بتر خلق بدی دان که به طبع
در بدی سفله‌تر از خود سست
تا مقر ساخت به شه زور ظلم
چون دل از مولد کم کاست گسست
نیک بد گشت در این منزل بد
گرچه بد بود در آن، مولد پست
احمقی بود سیاهی در دل
ظالمی گشت سپیدی در دست
ظلم خیزد چو طبیعت شد حمق
درج آید چو دقایق شد شصت
چون پس از حمق عوان طبع شود
شهر زوری که به بغداد نشست

گرد آوری و بازنشر: شعرکده
برگرفته از آثار خاقانی