صابون گیاهی پاپایا

صابون پاپایا گیاهی اصل

ضد لک

روشن کننده

و ضد جوش و آکنه

توضیحات بیشتر

 

شیدا و صوفی بیست و هشتم- از چیستا یثربی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sheyda-19.jpg

شیدا و صوفی بیست و هشتم

از چیستا یثربی

شرح:… بله. پسر خاله ان… منصور کلی به خاله اش پول داد تا راضی به این ازدواج بشه… گفتم: مشکات میدونست این دختر بدبخت بیماره؟
گفت اینو نمیدونم. اما از من میشنوی مشکات انقدر مریضه که بهار از سرشم زیاد بود. پس حالا کامل مطمین شدم بهار عقب مانده نیست. با دیدن صحنه قتل زن توسط پدرش، ایست شخصیت در هفت سالگی داشته. در حالی که وجه دیگر شخصیت او باهوش و پرخاشگر است.دکتر گفت: از این افراد باید بیشتر ترسید. چون هر کاری میکنن بدون اینکه یادشون بمونه. و جمشید واقعا اونو دوست داشت یا به امید پول پدرش باش عروسی کرد؟ نمیدونم. اما نمیتونسته واقعا اونو بکشه؟ چرا! میتونسته. تظاهر کرده بهار مرده. پس چرا  واقعا  اونو نکشته؟ کی دنبال خون بهار می اومد؟ گفتم شاید دلش سوخته؟ گفت مشکات دل نداره! مساله جای دیگه ست! اگه بهارو  میکشت، چون بچه داشتن، سهم ارث بهار که مشکات با کمک اون خیریه بالا کشیده بود، به پسرش پرویز میرسید. مگر اینکه… گفتم وای نه! خدایا مگر اینکه پرویز، پسر مشکات نباشه! دکتر گفت: یه آزمایش ژنتیک ساده ست و اونوقت دیگه جمشید هیچ ارثی از بهار نداشت. چون ازش بچه ای نداشت. گفتم یعنی پرویز بچه بهاره، اما بچه مشکات نیست؟ پس بچه کیه؟ پرویز تو چهارده سالگی مادرش به دنیا میاد، بهار که همه ش خونه بوده و کسی رو نمیشناخته!… پدر پرویز کیه؟دکتر گفت: هر کی هست الان میتونه ثابت کنه پرویز پسرشه و پولای مشکاتو ازش بگیره. چون مشکات هرگز به پرویز پولی نداد. فقط یه مغازه عکاسی براش خرید. همیشه میگفت مادرت ارثی بش ندادن که بت بدم! اما اون با کمک سیمین، تمام ارث منصور پروا رو بالا کشیده بودن. تمام دارایی منصور الان دست جمشیده و تو اون سگدونی زندگی میکنه! با پولا چه کرده. خدا میدونه!
قلبم تند تند میزد. مطمین بودم علی میدانست… او دوستانی در واحد جنایی داشت. همه دست به دست هم داده بودند که قاتل یا قاتلین خودشان، خود را آفتابی کنند. چون هیچ مدرک مستندی نداشتند. جز دو جسد جدید. پس صحنه سازی کرده اند و بازیگرانی انتخاب کرده اند. اما چرا صوفی؟ صوفی منشی مشکات بود. یعنی او را قربانی جلوه دادند؟ یک تیر و دو نشان! مشکات به خاطر دزدیدن نمایشی صوفی توسط نوه اش تنبیه می شد، و مهم تراز همه، قاتلها پیدا میشدند. بهار که قاتل پدرش بود و کسی که احتمالا پدر پرویز بود و قصد پس گرفتن پول پسرش را از مشکات داشت. او که بود؟ پدر پرویز که بود که با بهار چهارده ساله ارتباط داشت؟ و ثمره اش پرویز بود. وای چقدر مشکات باید از بهار متنفر باشد. یک زن دیوانه که از مردی به جز شوهرش حامله شده! و پول او را ارث میبرد. قربانی که بود؟… قاتل که بود؟… ادامه رمان را در قسمت بعد خواهیم خواند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.