بایگانی برچسب: s

بیوگرافی کامل فخرالدین عراقی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/fakhrodin-araghi-m94.jpg

(بیوگرافی کامل فخرالدین عراقی)

شرح: “شیخ فخرالدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار همدانی” معروف به “فخرالدین عراقی” در سال ۶۱۰ هجری قمری  در محله کمیجان اراک دیده به جهان گشود. وی يکي از بزرگترين شاعران و عارفان زمان خویش بوده است. او در نثر فارسي کتاب بسيار معروفي بنام “لمعات”در تصوف تأليف کرده است که فوق العاده با شور و زیبا به نگارش درآمده و همچنین نیز انشاي عاشقانه بسيار لطيفي را داراست. فخرالدین، پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامة تحصیل از کمیجان به همدان مهاجرت کرد و در آنجا‌ به تحصیل ادامه داد. او در  زمان کودکی قرآن را از بر نمود و می‌توانست آن را با صدای شیرین و صحیح قرائت کند. عراقی زمانیکه  که هفده ساله شد به هندوستان رهسپار شد و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر وی ازدواج کرد. بعد از مرگ شیخ بهاءالدین در حالیکه، عراقی را به جانشینی خود گمارده بود، عراقی عزم مکه و مدینه نمود، و پس از حج در قونیه، به خدمت صدرالدين قونيوي رسید. او پس از سال ها اقامت در روم به سمت شام رفت و در هشتم ذیقعد سال ۶۸۸ هجری قمری در شهر دمشق دار فانی را وداع گفت. این بود مختصری از زندگینامه فخرالدین عراقی

شعرهای فخرالدین عراقی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/01/sherhay-fakhrodin-araghi-bahman93.jpg

اشعار فخرالدین عراقی

اي راحت روانم ، دور از تو نا توانم
باري ،بيا ، كه جانم در پاي تو فشانم
گيرم كه من نگويم ،لطف تو خود نگويد:
كين خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
اي بخت خفته ،برخيز، تا حال من ببيني
وي عمر رفته ،باز آي،تابشنوي فغانم
اي دوست ،گاه گاهي مي كن بمن نگاهي
آخر چو چشم مستت من نيز ناتوانم
بر من هماي وصلت سايه از آن نيفگند
كز محنت فراقت پوسيد استخوانم
اين طرفه تر كه:دايـم تو با مني و من باز
چون سايه در پي تو گرد جهان روانم
كس ديد تشنه اي را غرقه در آب حيوان
جانش بلب رسيده از تشنگي؟ من آنم
خواهم كه يك زمان من با تو دمي بر آرم
از بخت بد عراقي آن هم نمي توانم

*

*

گلچین اشعار فخرالدین عراقی

اس ام اس کده

*

*

زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر می زدم من که یکی ز در درآید
که درآ د آ عراقی که تو هم از آن مایی

ادامه‌ی خواندن