بایگانی برچسب: s

شعر، رباعی و آثار رهی معیری

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/sher-rahy-e94.jpg

شعر، رباعی و آثار رهی معیری

آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست

*

*

رهی معیری

*

*

مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست باما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند

*

*

آثار رهی معیری

*

*

ای جلوه ی برق آشیان سوز تو را
ای روشنی شمع شب‌افروز تو را
زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست
ای کاش ندیده بودم آن روز تو را

ادامه‌ی خواندن

شعر غزل عارفانه عاشقانه “سوزد مرا سازد مرا”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-rahi-s-b94.jpg

شعر غزل عارفانه عاشقانه “سوزد مرا سازد مرا”

شاعر: رهی معیری

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل حدیث جوانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-rahi-hadis-b94.jpg

شعر غزل حدیث جوانی

شاعر: رهی معیری

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام
گر می‌گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر “چشم فروبسته اگر وا کنی” – شاعر رهی معیری

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/rahy-moari-d94.jpg

(شعر “چشم فروبسته اگر وا کنی” – شاعر رهی معیری)

چشم فروبسته اگر وا کنی
درتو بود هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تونیست
از تو بود راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار تو
همدم خود شو که حبیب خودی
چاره خود کن که طبیب خودی
غیر که غافل ز دل زار تست
بی خبر از مصلحت کار تست
بر حذر از مصلحت اندیش باش
مصلحت اندیش دل خویش باش
چشم بصیرت نگشایی چرا؟
بی خبر از خویش چرایی چرا؟
صید که درمانده ز هر سو شده است
غفلت او دام ره او شده است
تا ره غفلت سپرد پای تو
دام بود جای تو ای وای تو
خواجه مقبل که ز خود غافلی
خواجه نه ای بنده نا مقبلی
از ره غفلت به گدایی رسی
ور به خود آیی به خدایی رسی
پیر تهی کیسه بی خانه ای
داشت مکان در دل ویرانه ای
روز به دریوزگی از بخت شوم
شام به ویرانه درون همچو بوم
گنج زری بود در آن خاکدان
چون پری از دیده مردم نهان
پای گدا بر سر آن گنج بود
لیک ز غفلت به غم ورنج بود
گنج صفت خانه به ویرانه داشت
غافل از آن گنج کهد ر خانه داشت
عاقبت از فاقه و اندوه و رنج
مرد گدا مرد و نهان ماند گنج
ای شده نالان ز غمو رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش؟
گنج تو باشد دل آگاه تو
گوهر تو اشک سحرگاه تو
مایه امید مدان غیر را
کعبه حاجات مخوان دیر را
غیر ز دلخواه تو آگاه نیست
ز آنکه دلی رابدلی راه نیست
خواهش مرهم ز دل ریش کن
هر چه طلب می کنی از خویش کن

گردآوری و انتشار: اس ام اس کده

بیوگرافی رهی معیری

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/09/rahi-moayari-sh94.jpg

(بیوگرافی رهی معیری)

شرح: محمدحسن (بیوک) معیری متخلص به “رهي”، در روز دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران بدنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. وی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرهابهره ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد
وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

معیری پس از اتمام دوره متوسطه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت. اشعار او در بیشتر روزنامه ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار “زاغچه” ، “شاه پريون” ، “گوشه گیر” و “حق گو” استفاده می کرد. او در سال‌های آخر عمر در برنامه گل های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد.

معیری علاوه بر اشعار دلنشینی که می سرود به ساخت ترانه ها و تصنیف هایی پرداخت که اغلب در رادیو پخش و یا بر صفحات گرامافون ضبط شد، یکی از معروفترین این آثار، خزان عشق (تصنیف مشهور “شد خزان گلشن آشنایی” که استاد بدیع زاده آن را اجرا کرد)است. سرانجام رهی معیری در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران در سن ۵۹ سالگی درگذشت. آرامگاه وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران است. این بود مختصری از زندگینامه رهی معیری