بایگانی برچسب: s

شعر غزل فارسی “من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-man-b94.jpg

(شعر غزل فارسی من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را)

شعری از: هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیده ی پاک من اولیست تماشایش را
ناز می بارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامه ی جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیده ی خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را – شاعر هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-helali-b94.jpg

شعر یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

شاعر هلالی جغتایی

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟

بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
باغ حسنت تازه شد از دیده ی گریان من
چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را

روز هجر از خاطرم اندیشه ی وصلت نرفت
آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

دیدن جانان دولتی باشد عظیم
از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل فارسی “ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-araghy-b94-1.jpg

(شعر غزل فارسی ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا)

شاعر: عراقی

ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟
بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟
هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا
روز و شب خونابه اش باید فشاندن بر درت
دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ
از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

غزل فارسی “چون مهر بر آی بام و ایوان را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/ghazal-artima-d94.jpg

(غزل فارسی چون مهر بر آی بام و ایوان را)

رضی الدین آرتیمانی

چون مهر بر آی بام و ایوان را
بگداز چو موم سنگ و سندان را
امشب مه چارده ز خورشیدم
شرمنده نشد ببین تو عرفان را
در سینه هزار چاکم افزون شد
تا دیده‌ام آن چاک گریبان را
بنگر که بهم چگونه میجوشند
آن آتش لعل و آب حیوان را
بنشین که ز کفر و دین بر‌آورده
سودای تو کافر و مسلمان را
الماس بریز بر سر زخمم
خالی مکن از نمک نمکدان را
آن به که ز شکوه لب فرو بندیم
بر هم بزنیم زور دیوان را
ای آنکه به سر هوای او داری
آغشته بخون ببین شهیدان را
چون نسبت او بجان توانم کرد
چون نیست به جان نسبتی جان را
از معرکه بین که طرفه، بیرون رفتند
کردیم چو امتحان حریفان را
عاجز گشتی ور نه باشد از هوئی
ریزم به خاک خون خاقان را
کم فرصتی ار نباشد از آهی
بر باد دهیم خاک کیوان را
از ما بطلب هر آنچه میخواهی
در فقر کن امتحان فقیران را
دیگر بخدای بر نداری دست
بشناسی اگر علی عمران را
برخیز رضی ازین میان برخیز
با هم بگذار جان و جانان را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده