بایگانی برچسب: s

شعر غزل عاشقانه عارفانه از هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/sher-arefane-k95.jpg

شعر غزل عاشقانه عارفانه از هلالی جغتایی

ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات
آب حیاتی تو و خط بر لبت
سبزه ی تر بر لب آب حیات
شور من از خنده ی شیرین توست
ریش دلم را نمک ست این نبات
خاطر عاشق ز جهان فارغ‌ست
مشت ندارد خبر از کاینات
تازه براتی ست خط سبز تو
به ز شب قدر بود این برات
داد هلالی به وفای تو جان
جان دگر یافت ولی از وفات

گردآوری و بازنشر: متن کده

گلچین شعر قصیده فارسی – از هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/helali-ghaside-k95.jpg

گلچین شعر قصیده فارسی – از هلالی جغتایی

خراسان سینه ی روی زمین از بهر آن آمد
که جان آمد درو، یعنی عبیدالله خان آمد
زهی خان همایون فر که بر فرق همایونش
پر و بال همای دولت او سایبان آمد

شهنشاه فلک مسند، که بهر خواب امن او
ملک بر گوشه ی ایوان کیوان پاسبان آمد
قوی‌دستی که در میدان همت پنجه ی رستم
به پیش او فرسوده مشتی استخوان آمد

سمند تند زرین‌نعل او خورشید را ماند
که از مشرق به مغرب رفت و یک شب در میان آمد
مگر از سنگ رعدست آهن پیکان خون‌ریزش؟
که از جا چون برخاست بر دشمن گران آمد

قران کردند ماه و مشتری در طالع سعدش
به این طالع چو خورشید فلک صاحب‌قران آمد
ایا ماه فلک‌قدری، که بهر پابوس تو
همه روز آسمان بر آستان آمد

نزد مار سپهر ار فرق دشمن بر زمین یکسان
بفاوت بین که ما بین زمین و آسمان آمد
امان داد از کرم تا هر کسی گردد با من دل
بحمدالله! لطفش موجب امن و امان آمد

صفات ظاهر و اظهار آن کردم، خطا بود این
بیان کردم حدیثی که بر مردم عیان آمد
زبان را هیچ نقصانی نیامد اندرین گفتن
ولی چون در زبان یک نقطه افزون شد زیان آمد
هلالی گرچه عمری در به در می‌شد به هر کویی
بحمدالله آخر بندهٔ این آستان آمد

گردآوری و بازنشر: سخن بزرگان

مخمس بر غزل سعدی از هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/helali-makhmes-k95.jpg

مخمس بر غزل سعدی از هلالی جغتایی

ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند
وقتی رسد آخر که به جز خار نماند
تاراج خزان آید و گلزار نماند
این تازگی حسن تو بسیار نماند

دایم گل رخسار تو بر بار نماند
دیدار تو نیک و همه کس طالب دیدار
تو یوسف مصری و همه شهر خریدار
سودای تو دارند همه بر سر بازار

بازار تو را هست خریداری بسیار
من صبر کنم تا که خریدار نماند
دادست خدا حسن و جمال از همه پیش‌ت
این سرکشی و ناز بود از همه بیش‌ت

هرچند که هستند ز بیگانه و خویشت
بسیار غلامان کمربسته به پیشت
روزی شود ای دوست که دیار نماند
ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز

یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز
هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز
تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز
از عشق من و حسن تو آثار نماند

تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟
از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
چون گل برود جز الم خار نماند

گردآوی و بازنشر: سخن کده

شعر مخمس بر غزل سعدی – از هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/03/sher-helaly-e94.jpg

شعر مخمس بر غزل سعدی

از هلالی جغتایی

ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند
وقتی رسد آخر که به جز خار نماند
تاراج خزان آید و گلزار نماند
این تازگی حسن تو بسیار نماند

دایم گل رخسار تو بر بار نماند
دیدار تو نیک و همه کس طالب دیدار
تو یوسف مصری و همه شهر خریدار
سودای تو دارند همه بر سر بازار

بازار تو را هست خریداری بسیار
من صبر کنم تا که خریدار نماند
دادست خدا حسن و جمال از همه پیشت
این سرکشی و ناز بود از همه بیشت

هرچند که هستند ز بیگانه و خویشت
بسیار غلامان کمربسته به پیشت
روزی شود ای دوست که دیار نماند
ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز

یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز
هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز
تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز
از عشق من و حسن تو آثار نماند

تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟
از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
چون گل برود جز الم خار نماند

گرداوری و بازنشر: استاتوس کده

شعر غزل فارسی “من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-man-b94.jpg

(شعر غزل فارسی من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را)

شعری از: هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیده ی پاک من اولیست تماشایش را
ناز می بارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامه ی جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیده ی خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل عارفانه “سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-saee-helali-b94.png

(شعر غزل عارفانه عاشقانه سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا)

شاعر: هلالی جغتایی

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیده ی خون بار جدا
زیر دیوار سرایش تن کاهیده ی من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا

گردآوری و بازنشر: سایت شعر

شعر غزل از هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-helali-b94.png

شعر غزل از هلالی جغتایی

مه من، به جلوه گاهی که تو را شنودم آن‌جا
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟
گه سجده خاک راهت به سرشک می کنم گل
غرض آنکه دیر ماند اثر سجودم آنجا
من و خاک آستانت، که همیشه سرخ رویم
به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آنجا
به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی
که نیازمندی خود به تو می نمودم آنجا
پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آنجا
به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آنجا

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده