بایگانی دسته: سخنان بزرگان

نثر ادبی چراغ سبز – از نوشته های قیصر امین پور

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ghysar-aminpor-a94.jpg

(نثر ادبی چراغ سبز)

از نوشته های قیصر امین پور

شرح: چراغ راهنمای سر چهار راه قرمز می شود. ترمز می كنیم و پشت چراغ قرمز توقف میکنیم. در همین لحظه چند پرنده از روی سیم های برق بالای سر ما برمی‌خیزند، بال زنان از چراغ قرمز رد می شوند و به طرف دیگر خیابان می روند.
چرا پرنده ها چراغ قرمز را رعایت نمی كنند؟ اما پرنده ها كه ماشین نیستند! آیا تنها ماشینها و قطارها و كشتی ها و هواپیماها چراغ راهنما دارند؟ چرا “باد” كه می وزد بدون توجه به چراغ راهنما از چهار راهها عبور میکند؟
چرا وقتی كه “سیل” می آید هیچكدام از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی كند؟ از كوچه ها و خیابانها و چراغ قرمزها رد می‌شود. همه چیز را خراب می كند و خیابانهای جدید می سازد؟
لیکن سیل و باد كه ماشین نیستند تا پشت چراغ قرمز، ترمز كنند و به احترام قانون بایستند! آیا آنها هیچ قانونی را رعایت نمی كنند؟
نه! فكر می كنم آنها هم هر كدام برای خودشان قانونی دارند و چراغ راهنمای خودشان را رعایت می كنند!
مثلاً روزها كه چراغ زرد آسمان روشن می‌شود، پرندگان به پرواز درمی آیند، و غروب كه چراغ آسمان قرمز می شود به آشیانه باز می‌گردند.
پروانه ها هم وقتی كه چراغ چمن سبز می شود به پرواز درمی آیند و هنگامی كه به چراغ قرمز چمن می رسند، توقف می كنند. چراغ درختان كه زرد و قرمز می شود، پاییز از چهار راه فصلها گذر میکند. خلاصه ماشینها، آدمها و پرندگان و همه ی موجودات برای خودشان قوانین راهنمایی دارند. اما آیا قوانین راهنمایی برای ماشین ها و آدمها یكسان است؟
نه! ماشین ها همیشه باید قوانین راهنمایی را رعایت كنند ولی آدمها كه ماشین نیستند تا در همه جا این قوانین را رعایت كنند! زیرا زندگی تنها یك خیابان نیست كه سر همه چهار راه های آن چراغ راهنما گذاشته باشند و جایی مخصوص عابر پیاده خط كشی كرده باشند. زیرا بعضی از قسمت های زندگی اصلا آسفالت نشده است. بلكه جاده ای است سنگلاخ و پر پیچ و خم و پر از دره و پرتگاه. زیرا در بعضی از قسمت های زندگی اصلاً جاده ای پیدا نیست.
زیرا در بعضی از راهها فقط یك جای پا، جاده را نشان می دهد.
زیرا در بعضی از جاها حتی جای پایی هم پیدا نیست. و ما اولین رهگذر آن راه هستیم. كه جای پای ما جاده را می سازد.
زیرا در بعضی از قسمت های زندگی اصلا راه عبور نیست. بلكه كوهی است كه باید با چنگ و دندان از صخره های سخت و عمودی آن بالا رفت.
در چنین چهار راه هایی هیچ چراغ راهنمایی نیست، به جز چراغی كه در دلهای ما روشن است.
در چنین راه هایی اگر ناگهان چراغ قرمز خون، به علامت خطر روشن شود، آیا باید بایستیم و از رفتن بمانیم، یا خطر كنیم و پیش برویم، تا چراغ سبز را برای دیگران روشن كنیم؟
در همین فكرها هستم كه ناگهان چراغ راهنما پیش روی ما سبز می‌شود، به راه می‌افتیم.// نثری زیبا از قیصر امین پور. با اندکی دخل و تصرف توسط اس ام اس کده

تقسیم بندی انسانها – از دکتر علی شریعتی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ali-shariati-1a94.jpg

(نثر کوتاه و ادبی تقسیم بندی انسانها)

از زنده یاد دکتر علی شریعتی

شرح: آنهایی كه وقتی هستند، هستند وقتی كه نیستند هم نیستند. حضور عمده آدم ها مبتنی بر فیزیك است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست كه قابل فهم می شوند بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
آنانی كه وقتی هستند، نیستند وقتی كه نیستند هم نیستند “مردگانی متحرك در جهان”، خود فروختگانی كه هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار، هرگز به چشم نمی آیند، مرده و زنده شان یكی می باشد.
آنهایی كه وقتی هستند، هستند وقتی كه نیستند هم هستند “آدم‌های معتبر و باشخصیت”، كسانی كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثیر خود را می گذارند كسانی كه همواره در خاطر ما می مانند، دوستشان داریم و برایشان ارزش قائلیم.
آنهایی كه وقتی هستند، نیستند وقتی كه نیستند، هستند “شگفت انگیز‌ترین آدم ها”. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم اما وقتی كه از پیش ما می روند نرم نرم و آهسته آهسته درك می‌كنیم. باز می شناسیم، می فهمیم كه آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدم ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم، گویی قفل بر زبانمان می زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سكوت می كنیم و غرق در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی كه می روند یادمان می آید كه چه حرف ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد. نثری زیبا برگرفته از آثار و کتابهای دکتر شریعتی

نتر کوتاه طاقت فرسا ترین دردها تنهائی است

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ali-shariati-1-a94.jpg

(نتر کوتاه طاقت فرسا ترین دردها تنهائی است)

از زنده یاد دکتر علی شریعتی

طاقت فرساترین دردها تنهائی است
بی آشنا بودن است
گنج بودن و در ویرانه ماندن است
وطن پرست بودن و در غربت بودن است
عشق داشتن و زیبائی نیافتن است
زیبا بودن و عشق نجستن است
نیمه بودن است ناتمام زیستن است
بی انتظار گشتن است
چنگ بودن و نوازنده نداشتن است
نوازنده بودن و چنگ نداشتن است
متن بودن و خواننده نداشتن است
در خلا زیستن است
برای هیچ کس بودن است
برای زنده بودن کسی نداشتن است
بی ایمان بودن است
بی بند و بی پیوند و آواره بودن است
جهت نداشتن است
دل به هیچ پیوندی نبستن است
جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است
اینها درد های وحشی بود
دردهای دل های بزرگ و روح های عالی
چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد
باشد و دردمند نباشد؟

من به جای بی رنجی و بی دردی همیشه آرزو می کرده ام، که خدا مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند، بکند اما روحم، دلم، احساسم را در سطحی که  این دست اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد، چه کسانی از چاله وله های راه رنج می برند و خسته می شوند و به ناله می آیند؟ کسانی که می خزند بیشتر، آنهایی که می روند کمتر، آنها که می پرند هیچ… متنی زیبا و خواندنی بود از مرحوم دکتر علی شریعتی، با عنوان کوتاه طاقت فرسا ترین دردها تنهائی است

نثر کوتاه نیایش – نوشته دکتر علی شریعتی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ali-shariati.jpg

(نثر کوتاه نیایش – نوشته دکتر علی شریعتی)

پروردگارا: “عقیده” مرا از دست “عقده ام”مصون بدار
پروردگارا: به من قدرت تحمل عقیده “مخالف”ارزانی کن
پروردگارا: رشد علمی و عقلی مرا از فضیلت “تعصب” و احساس “و اشراق” محروم نساز
پروردگارا: مرا همواره آگاه و هوشیاردار، تا قبل از شناختن”درست” و کامل کسی، یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم
پروردگارا: جهل آمیخته با خودخواهی و حسد، مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست، نسازد
پروردگارا: شهرت، منی را که: “می خواهم باشم”، قربانی منی که: “می خواهند باشم” نکند
پروردگارا: مرا از چهار زندان بزرگ انسان: “طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن” رها کن، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من، مرا آفریده ای خود آفریدگار خود باشم، نه که همچون حیوان خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم
پروردگارا: مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش، تا قالب های بی ارزش را بشکنم، تا دربرابر “قالب ریزی” غرب! بایستم و تا همچون اینها و آنها دیگران حرف نزنند و من فقط دهانم را تکان دهم
پروردگارا: مرا یاری ده تا جامعه ام را بر سه پایه “کتاب، ترازو و آهن” استوار کنم، و دل را از سه سرچشمه “حقیقت، زیبایی و خیر” سیراب سازم. مذهب بی عوام، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، گستاخی بی حامی، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند، روزی کن

ادامه‌ی خواندن

نثر کوتاه دو روز مانده به آخر دنيا – از عرفان نظر آهاری

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/erfan-nazar-ahary-a94.jpg

(نثر کوتاه دو روز مانده به آخر دنيا – از عرفان نظر آهاری)

دو روز مانده بود به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده. پريشان، آشفته و عصباني، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد
داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد. آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد. به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد. خدا سكوتش را شكست و گفت: عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست­دادي، تنها يك روز ديگر باقي­است. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن

لا به لاي هق هقش گفت: اما با يك روز! با يك روز چه كار مي توان كرد!؟
خدا گفت: آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويي كه هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد. و آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي كن

ادامه‌ی خواندن

نثر کوتاه با عنوان “دیدن” از علی طهماسبی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/nasr-az-ali-tahmaseby-a94.jpg

(نثر کوتاه با عنوان “دیدن” از علی طهماسبی)

ديدن به هنر نمی باشد، به دانش هم نمی باشد، شعر و شاعري را هم يدك نمي كشد
مرغ ها هم مي بينند، و موش ها، گوسفندها،گرگ ها و آدم ها هم نیز…
آدم ها گاهي مانند مرغ ها مي بينند، گاهي مثل موش ها، برخي همچون گوسفندان، و برخي مثل گرگ ها. پس ديدن به هنر نيست، به دانش هم نيست. حتي به آدم بودن هم نمی باشد
مرغ ها هستي را نقطه نقطه می بینند. هر نقطه اي يك دانه ارزن، يك دانه گندم، يك حشره مرده، يا هرچيز ديگري كه با چينه دان سازگار است. نقطه ها به هم نمي چسبند. لحظه ها هم. زندگي يك نقطه بيشتر نيست. يا يك لحظه. هرلحظه اي يك نقطه می باشد. درست مثل دانه ارزن، يا هرچيز ديگري كه با چينه دان سازگار باشد. آن يك نقطه كه تمام شد، نقطه ديگر درست مانند نقطه قبلي ست
براي ديدن، مرغ ها استعداد آدم شدن ندارند. اما شايد آدم ها استعداد مرغ شدن داشته باشند
موش ها شايد هستي را به همان تونل هاي پر پيچ وخمي مي شناسند كه همه مانند هم هستند. يك سر به انبار خوراكي‌ها وطعمه ها، آن سر ديگر به حريم خانه. درازي راه با طول زمان يكي است. رفت و برگشت، يك زندگي كامل است هربار همان است كه پيش از آن بوده است. وقتي همه رفت و برگشت ها مثل هم باشند، زندگي يك رفت و برگشت بيشتر نخواهد بود.

ادامه‌ی خواندن

نثر کوتاه آدم ها مثل کتاب ها هستند – از قیصر امین پور

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/ghysar-amin-por-a94.jpg

(نثر کوتاه آدم ها مثل کتاب ها هستند – از قیصر امین پور)

برخی از آدم ها جلد زرکوب دارند
برخی جلد سخت و ضخیم و برخی نازک
برخی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و برخی با کاغذ خارجی
برخی از آدم ها ترجمه شده اند
برخی از آدم ها تجدید چاپ می شوند
و برخی از آدم ها فتوکپی یا رونوشت آدم های دیگرند
برخی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند
و برخی از آدم ها صفحات رنگی دارند
برخی از آدم ها تیتر دارند، فهرست دارند
و روی پیشانی برخی از آدم ها نوشته اند:
حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ می باشد
برخی از آدم ها قیمت روی جلد دارند
برخی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند
و برخی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند
برخی از آدم ها را باید جلد گرفت
برخی از آدم ها جیبی هستند و می‌شود آنها را توی جیب گذاشت
برخی از آدم ها را می توان در کیف مدرسه گذاشت
برخی از آدم ها نمایش نامه اند و در چند پرده نوشته می شوند
برخی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی و معما دارند
و برخی از آدم ها فقط معلومات عمومی هستند
برخی از آدم ها خط خوردگی دارند
و برخی از آدم ها غلط چاپی دارند
برخی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت
و از روی برخی آدم ها باید جریمه نوشت
و با برخی از آدم ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست
برخی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آن ها را بفهمیم
و برخی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت…

نثر بالا منتخبی از نثرهای معاصر اثر قیصر امین پور می باشد

نثر کوتاه کلینیک خدا از احمد شاملو…

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/Ahmad-shamlu.jpg

(نثر کوتاه کلینیک خدا از احمد شاملو…)

شرح: به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، لیکن یافتم که بیمارم.…
خدا فشار خونم را گرفت، مشخص شد که لطافتم پایین آمده
آنگاه که دمای بدنم را سنجید، نمایشگر۴۰ درجه اضطراب نشان داد
آزمایش ضربان قلب نتیجه داشت که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود…
و دیگر آنها نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند
به قسمت ارتوپدی مراجعه کردم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم
در اثر حسادت زمین خورده بودم و تعدادب شکستگی پیدا کرده بودم …
متوجه شدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، زیرا نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم
آنگاه
که از مشکل شنوایی ام شکایت بردم مشخص شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم…!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه او بر این تصمیم شدم که از این پس تنها از داروهایی که در سخنان راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:

* هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم *
* قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم *
* هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم *
* زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم *
* و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم *

امیدوارم خدا نعمت هایش را بر شما سرازیر نماید:

* رنگین کمانی به ازای هر طوفان *
* لبخندی به ازای هر اشک *
* دوستی فداکار به ازای هر مشکل *
* نغمه ای شیرین به ازای هر آه *
* و اجابتی نزدیک برای هر دعا *

ختم کلام:
– عیب کار اینجاست که من ” آنچه هستم ” را با ” آنچه باید باشم ” اشتباه می کنم
– خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم… نثری زیبا از احمد شاملو