بایگانی دسته: شعر و ادبیات

سفرنامه ناصرخسرو

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/naser-khosro-e94.jpg

سفرنامه ناصرخسرو

در این پست از اس ام اس کده بخش هایی از سفرنامه ناصرخسرو را میخوانیم

شرح: زندگی در مرو:
حکایت است که ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و زمانی در آن منصب مباشرت نموده در بین اقران شهرتی یافته بودم.

خواب ناصر خسرو:
در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه که امیر خراسان ابوسلیمان جعفری بیک داودبن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم به منصب دیوانی، و به پنچ دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران راس و مشتری بود گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بجای آوردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب بازگشتم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذ نوشتم تا به وی دهم که این شعر بر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه شروع کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آن جا به جوزجانان شدم وقرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. پاسخ داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد، و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود برمن کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم.

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر عارفانه “از تتق کبریا صورت لطف خدا” – از شاه نعمت الله ولی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-shah-nematolah-vali-b94.jpg

شعر عارفانه از تتق کبریا صورت لطف خدا

از شاه نعمت الله ولی

از تتق کبریا صورت لطف خدا
بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
دره بیضا بود صورت روحانیش
شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد
مسکن اولاد ساخت دار فنا و بقا
برزخ جامع بود صورت جمع وجود
نور گرفته ز حق داده به عالم ضیا
معنی ام الکتاب نور محمد بود
اصل همه عین او عین همه عینها
بیشتر از عقل کل خوانده ز لوح ضمیر
زان الف آمد پدید جمله کتاب خدا
نقطه ی آخر خوشی شکل الف نقش بست
حکم قضا بی‌ غلط لوح قدر بی‌ خطا
دایره ای فرض کن جمله نقاطش ظهور
نقطهٔ اول بگیر نام کنش مبتدا
خضر مسیحا نفس از دم او زنده دل
حسن از او یافته یوسف زیبا لقا
جامع این نشأتین صورت و معنی او
حاکم دنیا و دین سید هر دو سرا
مظهر اسمای حق مظهر ذات و صفات
اول و آخر به نام باطن و ظاهر نما
اول اسم حروف ساخت مسمی به اسم
یافت هویت ز او داد هدایت به ما
ظلمت و نوری نهاد نام حدوث و قدم
کرد تمیزی تمام شاه و همه انبیا
معنی اثبات کو با الف و لام الف
صورت توحید جو نفی طلب کن ز لا
ها و دو لام و الف جمع کن و خوش بگو
ها طلب از چهار حرف طرح کنش آن سه تا
هر که بلا درفُتاد یافت بلائی عظیم
زود گذر کن ز لا تا که نیابی بلا
جام حبابی بر آب هست در این بحر ما
ساقی ما ، ما خودیم همدم ما عین ما
مخزن گنج اله کنج دل عارفست
در طلب گنج او در دل عارف درآ
نعمة والله به هم کرد ظهوری تمام
آینه را پاک دار تا که نماید تو را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

متن زیبا و انسان دوستانه

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/matn-ensan-dostane-b94.jpg

متن زیبا و انسان دوستانه

شرح: استادی به همراه شاگرد خویش از باغى گذر میکرد. نگاهشان به کفشی کهنه افتاد شاگرد گفت فکر ميکنم اين کفش های کارگرى باشد که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و اندکی شاد شويم …!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؟ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين… مقدارى پول درون کفش بگرار… شاگرد هم قبول کرد و بعد از قرار دادن پول، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباسهایش بازگشت، و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را ديد با گريه، فرياد زد خدايا شکرت… خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى…
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد آنها بازگردم و همينطور اشک ميريخت…
استاد رو به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني…
– در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید
– در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید…
– در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید…
– در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید…
– هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد…
– مگر به ” فهم و شعور ”
– مگر به ” درک و ادب ”
– مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند
این قدرت تو نیست،،، این “انسانیت” است.

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل فارسی “من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-man-b94.jpg

(شعر غزل فارسی من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را)

شعری از: هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیده ی پاک من اولیست تماشایش را
ناز می بارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامه ی جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیده ی خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را – شاعر هلالی جغتایی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-yar-ma-helali-b94.jpg

شعر یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

شاعر هلالی جغتایی

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟

بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
باغ حسنت تازه شد از دیده ی گریان من
چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را

روز هجر از خاطرم اندیشه ی وصلت نرفت
آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

دیدن جانان دولتی باشد عظیم
از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر “در صفت بهار و مدح ابوالحسن” – شاعر منوچهری

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-az-manochehry-b94.jpg

 شعر در صفت بهار و مدح ابوالحسن

شاعر منوچهری

نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان گویی بتخانه ی فرخار شده‌ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا
کبک ناقوس‌زن و شارک سنتورزنست
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا
پرده ی راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده ی باده زند قمری بر نارونا
کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا
پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا
فاخته راست بکردار یکی لعبگرست
در فکنده به گلو حلقه ی مشکین رسنا
از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو
از پری بازندانی دو رخ اهرمنا
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی به میان پرنا
وان گل نار بکردار کفی شبرم سرخ
بسته اندر بن او لختی مشک ختنا
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر
که زبانش بود از زر زده در دهنا
وان گل سوسن ماننده ی جامی ز لبن
ریخته معصفر سوده میان لبنا
ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست
مرغکانند عقیقین زده بر بابزنا
لاله چون مریخ اندر شده لختی به کسوف
گل دوروی چو بر ماه سهیل یمنا
چون دواتی بسدینست خراسانی وار
باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا
سال امسالین نوروز طربنا کترست
پار وپیرار همی‌دیدم، اندوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت با بوالحسنا

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر غزل فارسی مناجات – شاعر شهریار

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/shahryar-sher-ghaza-monajatl-b94.jpg

شعر غزل فارسی مناجات

شاعر: شهریار

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بقیه این شعر مناجات به سبک غزل، از شهریار در ادامه مطلب…

ادامه‌ی خواندن

شعر غزل “مکتب حافظ” – از شهریار

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/shahryar-sher-ghazal-b94.jpg

شعر غزل مکتب حافظ

شاعر: شهریار

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب
فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا
نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن
چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش
نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا
توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده