بایگانی برچسب: s

بخشی از هشت بهشت از آثار امیرخسرو دهلوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/05/8-behesht-khosro-dhlavi-o95.jpg

بخشی از هشت بهشت از آثار امیرخسرو دهلوی

شکر حق را که از خزاین غیب
ریخت چندان جواهرم در جیب
که ازان نقد قیمتی به سه سال
کردم این پنج گنج مالامال

یک یک این پنج نامه تا پایان
عرضه کردم به چشم دانایان
هر کسی را چنانکه روی نمود
در بد و نیک گفت و گوی نمود

زینهمه ناقدان نکته‌شناس
هر کسی، زد دمی به وهم و قیاس
لیک، آن کاندرین خزاین پر
مهره قلب دور کرد ز در

به سکه در علم راست تدبیر است
راستی هم شهاب و هم تیر است
راستی ساکن اندرو به صواب
چون الف راست در میان شهاب

او شهاب و دل و تنش ز اخیار
نیرین مشارق الانوار
من بدو عرضه کرده نامه خویش
او با صلاح رانده خامه خویش

دیده هر بیت را رقم به رقم
رنج بر خود نهاد و منت هم
شمع من یافته ضیاء از وی
مس گشته کیمیا از وی!

گردآوی و بازنشر: استاتوس کده

حکایت به زبان شعر – شاعر وحشی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/hekayat-sher-vahshi-e94.jpg

حکایت به زبان شعر (شعر عارفانه فارسی)

شاعر وحشی

اهل دلی ترک جهان کرده بود
ز اهل جهان روی نهان کرده بود
رفته و در زاویه ای ساخته
وز همه آن زاویه پرداخته
آمده سیر از تک و پوی همه
بسته در خانه به روی همه
مجلسی او دل آگاه او
همدم او آه سحرگاه او
ساخته چون جغد به ویرانه ای
دم به دمش خود به خود افسانه ای
رفت فضولی به در خانه اش
زد به فضولی در کاشانه اش
داد جوابش ز درون سرا
کهن سرد اینهمه کوبی چرا
بستم از آنرو در کاشانه سخت
تا تو نیاری به درخانه رخت
مرد ز بیرون در آواز داد
کای همه را گشته درون از توشاد
تا ندهد دست مرادی که هست
حلقه ی این در نگذارم ز دست
حلقه ی چشم است بر این در مرا
کز تو شود کام میسر مرا
گفت بگو تا چه هوا کرده ای
بر در من بهر چه جا کرده ای

ادامه‌ی خواندن

شعر عارفانه “از تتق کبریا صورت لطف خدا” – از شاه نعمت الله ولی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-shah-nematolah-vali-b94.jpg

شعر عارفانه از تتق کبریا صورت لطف خدا

از شاه نعمت الله ولی

از تتق کبریا صورت لطف خدا
بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
دره بیضا بود صورت روحانیش
شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد
مسکن اولاد ساخت دار فنا و بقا
برزخ جامع بود صورت جمع وجود
نور گرفته ز حق داده به عالم ضیا
معنی ام الکتاب نور محمد بود
اصل همه عین او عین همه عینها
بیشتر از عقل کل خوانده ز لوح ضمیر
زان الف آمد پدید جمله کتاب خدا
نقطه ی آخر خوشی شکل الف نقش بست
حکم قضا بی‌ غلط لوح قدر بی‌ خطا
دایره ای فرض کن جمله نقاطش ظهور
نقطهٔ اول بگیر نام کنش مبتدا
خضر مسیحا نفس از دم او زنده دل
حسن از او یافته یوسف زیبا لقا
جامع این نشأتین صورت و معنی او
حاکم دنیا و دین سید هر دو سرا
مظهر اسمای حق مظهر ذات و صفات
اول و آخر به نام باطن و ظاهر نما
اول اسم حروف ساخت مسمی به اسم
یافت هویت ز او داد هدایت به ما
ظلمت و نوری نهاد نام حدوث و قدم
کرد تمیزی تمام شاه و همه انبیا
معنی اثبات کو با الف و لام الف
صورت توحید جو نفی طلب کن ز لا
ها و دو لام و الف جمع کن و خوش بگو
ها طلب از چهار حرف طرح کنش آن سه تا
هر که بلا درفُتاد یافت بلائی عظیم
زود گذر کن ز لا تا که نیابی بلا
جام حبابی بر آب هست در این بحر ما
ساقی ما ، ما خودیم همدم ما عین ما
مخزن گنج اله کنج دل عارفست
در طلب گنج او در دل عارف درآ
نعمة والله به هم کرد ظهوری تمام
آینه را پاک دار تا که نماید تو را

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

غزلی ناب از باباطاهر عریان – شعر عارفانه

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/ghazal-baba-taher-b94.jpg

غزلی ناب از باباطاهر عریان

شعر عارفانه فارسی

دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم
منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستم
دلم سوجه ز غصه وربریجه
جفای دوست را خواهان ترستم
مو آن عودم میان آتشستان
که این نه آسمانها مجمرستم
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم
درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم
چرم دایم درین مرز و درین کشت
که مرغ خوگر باغ و برستم
منم طاهر که از عشق نکویان
دلی لبریز خون اندر برستم

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر و غزل عارفانه چشم من چون به روی او باز است

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-ghazal-farsi-b94.jpg

شعر و غزل عارفانه چشم من چون به روی او باز است

شاعر: رضی الدین آرتیمانی

چشم من چون به روی او باز است
در ندانم که بسته یا باز است
خاک فرسوده دیده و گوش است
لیک خاموش حرف و آواز است
تو در گفتگو ببند و ببین
که چه درها بروی دل باز است
کلهٔ خشک، جام جمشید است
نقش الواح گلشن راز است
چه کنم درد من دوا سوز است
چه کنم عشق او به من ساز است
با رضی دیگر از بهشت مگوی
نیست طاووس بلکه شهباز است

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر “آیا این عشق توست؟”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-shekspir-d94.jpg

(شعر “آیا این عشق توست؟”)

شاعر: ویلیام شکسپیر

آیا این خواست توست
که خیال رویت
پلک های سنگین مرا
در شبهای طولانی و کسالت بار
از هم باز نگاه دارد؟
آیا خواست توست که رؤیایت
مدام در نظرم جلوه گر شود
و مرا
که خواب شیرین را وداع گفته ام
به تمسخر گیرد؟
آیا این روح توست
که از فاصله ای چونان دور
به سویم روان داشته ای
تا شرمم را
و گذران لحظه های بی ثمرم را
در من نظاره گر باشد؟
آیا این عشق توست
که اینچنین بر من سایه افکنده؟
نه… اینچنین نیست
بلکه این عشق من است
که دیدگانم را بیدار نگاه داشته
عشق حقیقی من است
که آرامش را از من ربوده
و از دیدگانم
نگاهبانانی همیشه بیدار برایت ساخته است
تو، آری… در بیداری خویش
از من بسیار دور، و به دیگران بسیار نزدیکی
و چشمان من اینجا
در بیداری خویش
تو را به انتظار نشسته اند

گردآوری و بازنشر: شعرکده

شعر عارفانه “رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/syf-erfani-d94.jpg

شعر عارفانه “رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را”

سیف فرغانی

* رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را *
* تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را *
* بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند *
* چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا! *
* ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم *
* کز ناله های زارم زحمت بود شما را *
* از عشق خوب رویان من دست شسته بودم *
* پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را *
* از نیکوان عالم کس نیست همسر تو *
* بر انبیای دیگر فضل است مصطفا را *
* در دور خوبی تو بی‌قیمتند خوبان *
* گل در رسید و لابد رونق بشد گیا را *
* ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت *
* باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را *
* تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن *
* در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را *
* ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی *
* مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را *
* مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد *
* این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را *
* من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی *
* می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را *
* گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی *
* حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را *
* از دهشت رقیبت دور است سیف از تو *
* در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را *
* سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت *
* مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا *

گردآوری و انتشار: شعر کده