بایگانی دسته: شعر و ادبیات

گلچین شعر شاعران زن ایرانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/parvin-tesami-e94.jpg

گلچین شعر شاعران زن ایرانی

شعر قصیده: از پروین اعتصامی

دزد تو شد این زمانه ی ریمن
آن به که نگردیش به پیرامن
گر برتریت دهد فروتن شو
ور ایمنیت دهد مشو ایمن

کشته است هماره خنجر گیتی
نه دوست شناختست نه دشمن
امروز گذشت و بگذرد فردا
دی رفته و رفتنی بود بهمن

بی نیش، عسل که خورد ازین کندو
بی خار، که چید گل ازین گلشن
این بیهنر آسیای گردنده
سائیده هزارها سر و گردن

ایام بود چو شبروی چابک
یا همچو یکی سیاه دل رهزن
ما را ببرند بی گمان روزی
زین کهنه سرای بی در و روزن

روغن بچراغ جان ز علم افزای
کم نور بود چراغ کم روغن
از گندم و کاه خویش آگه باش
تو خرمنی و سپهر پرویزن

خواهی که نه تلخ باشدت حاصل
در مزرعه تخم تلخ مپراکن
هنگام زراعت آنچه کشتستی
آنت برسد بموسم خرمن

گر سوی تو دیو نفس ره یابد
تاریک نمایدت دل روشن
بی شبهه فرشته اهرمن گردد
چندی چو شود رفیق اهریمن

ادامه‌ی خواندن

متن راز و نیاز با خداوند

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/text-of-god-e94.jpg

متن راز و نیاز با خداوند

نویسنده: فاضل نظری

شرح: اى که از بندگانت بسیار زود راضى می شوى ببخش آن عبدی را که جز دعا و تضرع بدرگاهت مالک چیزى نیست.
آری، تو بر همه کس مقدری و هر چه بخواهى می کنى.
اى که نامت دواى دردمندان و یادت شفاى بیماران است و طاعتت بى‏ نیازى از هر چه در جهان، ترحم کن به کسى که سرمایه ‏اش امید به توست و خشاب سلاحش را با اشک پر کرده است.
آدم خلیفه تنهای خدا روی زمین است، امپراتوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاحش و سلاح او گریه است…
زمانیکه که قلب‌ هایمان‌ کوچک‌ تر از غصه‌ هایمان‌ میشود، زمانیکه نمی توانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلک‌ هایمان‌ مخفی کنیم و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ می شکند…
وقتی احساس‌ میکنیم گرفتاری ها بیش از سهم‌ مان‌ است و رنج ها بیشتر از صبرمان، وقتی امیدها ته‌ میکشند، آرزوها کور سو می زنند و انتظارها به‌ سر نمی رسند.
وقتی طاقتمان طاق می شود و تحمل مان هیچ و تباه. در همین لحظه آواز نیاز سر می دهیم و غریو دادخواست می کشیم.
آری به تو احتیاج‌ داریم و مطمئنیم‌ که‌ تو، فقط‌ تویی که‌ استمداد می کنی. کمکمان کن و دست یاری خود را از ما دریغ مدار. آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا می کنیم.
و تو را می خوانیم آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ می کشیم تو را گریه ‌می کنیم و تو را نفس می کشیم.
وقتی تو جواب ‌می دهی، دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاک‌ می کنی و یکی یکی غصه‌ ها را از دلمان ‌برمی داری، گره‌ تک‌ تک‌ بغض‌ هایمان‌ را باز میکنی..
و دل شکسته‌ مان‌ را بند میزنی، سنگینی ها را برمی داری و جایش‌ سبکی و راحتی می گذاری.
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی می دهی و بیشتر از حجم لب‌ هایمان، لبخند، خواب هایمان‌ را تعبیر میکنی، و دعاهایمان‌ را مستجاب.
آرزوهایمان‌ را برآورده می سازی. قهرها را آشتی می دهی و سخت‌ی ها را آسان، تلخی ها را شیرین می کنی و دردها را درمان. نا امیدی ها، همه امید می شوند و سیاهی‌ ها سفید سفید.

گردآوری و بازنشر: استاتوس

شعر کودکانه – کبوتر بچه ای با شوق پرواز – شاعر پروین اعتصامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/Etesami-sher.jpg

شعر کودکانه – کبوتر بچه ای با شوق پرواز

شاعر پروین اعتصامی

کبوتر بچه ای با شوق پرواز
بجرئت کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساری
گذشت از بامکی بر جو کناری

نمودش بسکه دور آن راه نزدیک
شدش گیتی به پیش چشم تاریک
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه
ز رنج خستگی درماند در راه

گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد
گه از تشویش سر در زیر پر کرد
نه فکرش با قضا دمساز گشتن
نه اش نیروی زان ره بازگشتن

نه گفتی کان حوادث را چه نامست
نه راه لانه دانستی کدامست
نه چون هر شب حدیث آب و دانی
نه از خواب خوشی نام و نشانی

فتاد از پای و کرد از عجز فریاد
ز شاخی مادرش آواز در داد
کزینسان است رسم خودپسندی
چنین افتند مستان از بلندی

ادامه‌ی خواندن

سایت شعر ناب فارسی – از پروین اعتصامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/sher-naf-farsi-parvin-etesami-e94.jpg

سایت شعر ناب فارسی

شعری از پروین اعتصامی

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن

سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل
زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

از برای سود، در دریای بی پایان علم
عقل را مانند غواصان، شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن
چشم دل را با چراغ جان منور داشتن

در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن
چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

شعر قصیده – صد بیم خزانش بهر بهار است

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/shere-ghaside-e94.jpg

شعر قصیده

صد بیم خزانش بهر بهار است

شاعر: پروین اعتصامی

آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است
آب هوی و حرص نه آبست، آذر است
زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود
بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است
در مهد نفس، چند نهی طفل روح را
این گاهواره رادکش و سفله پرور است
هر کس ز آز روی نهفت از بلا رهید
آنکو فقیر کرد هوای را توانگر است
در رزمگاه تیره ی آلودگان نفس
روشندل آنکه نیکی و پاکیش مغفر است
در نار جهل از چه فکندیش، این دلست
در پای دیو از چه نهادیش، این سر است
شمشیرهاست آخته زین نیلگون نیام
خونابه ها نهفته در این کهنه ساغر است
تا در رگ تو مانده یکی قطره خون بجای
در دست آز از پی فصد تو نشتر است
همواره دید و تیره نگشت، این چه دیده‌ایست
پیوسته کشت و کندنگشت، این چه خنجر است
دانی چه گفت نفس بگمراه تیه خویش:
زین راه بازگرد، گرت راه دیگر است
در دفتر ضمیر، چو ابلیس خط نوشت
آلوده گشت هرچه بطومار و دفتر است
مینا فروش چرخ ز مینا هر آنچه ساخت
سوگند یاد کرد که یاقوت احمر است
از سنگ اهرمن نتوان داشت ایمنی
تا بر درخت بارور زندگی بر است

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

گلچین بهترین دیالوگ ها – دیالوگ های جالب

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/diyalog-best-persian-e94.jpg

گلچین بهترین دیالوگ ها

دیالوگ های جالب

سلام دوستان و همراهان همیشگی اس ام اس کده، به نظر شما کدوم از دیالوگ ها قشنگ تره؟؟?

۱- پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت بهت زنگ میزنه باس جوابشو بدی…
حشمت فردوس-ستایش۲

۲- هاردی : فردا دم آفتاب اعداممون می کنن. لورل: کاش فردا هوا ابری باشه…

۳- تن تن: یه خبر خوب دارم یه خبر بد. هادوک: خبر بد چیه؟ تن تن: همش یه گلوله داریم. هادوک: و خبر خوب؟ تن تن: هنوز یه گلوله داریم!

۴- چه زیبا میگه شهاب حسینى: داشتم به صدات گوش میدادم؛ حواسم به حرفات نبود!

۵- گفت: خیلی میترسم!
گفتم: چرا؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم… این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم: آخر چرا؟
و او جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
بادبادک باز – خالد حسینی

۶- یه مورچه صدبارم که دونه اش بیفته صد دفعه ورش میداره…
واسه چی؟!
واسه اینکه امید داره… (پسرخاله)

۷- ژان رنو: تا حالا کسیو کشتی؟
دنیرو: نه، فقط یه بار با احساساته یه زن بازی کردم…

۸- خسرو شکیبایی می گفت:
بعضی وقت ها یکی طوری تو رو میسوزونه
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه
ک هزاران نفر نمیتونن روشنت کنن!

لطفا نظرات خود را در بخش کامنت درج نمایید، سایر دوستان به شما امتیاز خواهند داد…

آثار پروین اعتصامی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/asar-parvin-etesamy-e94.jpg

آثار پروین اعتصامی

در این پست گلچینی از قصاید پروین اعتصامی را مرور خواهیم کرد. آثار و اشعار پروین اعتصامی در آرشیو سایت اس ام اس کده موجود می باشد

تا ببازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان میوریم
گر نکو بازارگانیم از چه روی
هرگز این سود و زیانرا نشمریم

جان زبون گشته است و در بند تنیم
عقل فرسوده است و در فکر سریم
روح را از ناشتائی میکشیم
سفره‌ها از بهر تن میگستریم

گر چه عقل آئینه کردار ماست
ما در آن آئینه هرگز ننگریم
گر گرانباریم، جرم چرخ چیست
بار کردار بد خود میبریم

چون سیاهی شده بضاعت دهر را
ما سیه کاریم کانرا میخریم
پند نیکان را نمیداریم گوش
اندرین فکرت کازیشان بهتریم

پهلوان اما بکنج خانه‌ایم
آتش اما در دل خاکستریم
کاردانان راه دیگر میروند
ما تبه‌کاران براه دیگریم

گرگ را نشناختستیم از شبان
در چراگاهی که عمری میچریم
بر سپهر معرفت کی بر شویم
تا بپر و بال چوبین میپریم

ادامه‌ی خواندن

گزیده ای از عشاق نامه عبید زاکانی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/02/obyd-zakany-e94.jpg

گزیده ای از عشاق نامه عبید زاکانی

نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
دل از جان و جوانی بر گرفتم
امید از زندگانی بر گرفتم

چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
خرد میگفت کی مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگه دار

اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
گهی چون شمع می افروز از عشق
چو پروانه گهی میسوز از عشق

میندیش ار جگر خوناب گیرد
که چشم از آتش دل آب گیرد
خراب عشق شو کاباد گشتی
غلام عشق شو کازاد گشتی

حدیث عشق انجامی ندارد
خرد جز عاشقی کامی ندارد
منوش از دهر جز پیمانه ی عشق
میاور یاد جز افسانه ی عشق

دلی کو با بتی عشقی نورزد
مخوانش دل که او چیزی نیرزد
نداند هرکه او شوقی ندارد
که دل بی عاشقی کامی ندارد

چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد

برو در عشقبازی سر برافراز
به کوی عشق نام و ننگ در باز
کزین بهتر خرد را پیشه‌ای نیست
وزین به در جهان اندیشه‌ای نیست

شنیدم پند و دل در عشق بستم
چو مدهوشان ز جام عشق مستم
به دست عشق دادم ملک جانرا
صلای عشق در دادم جهان را

وگر در دام عشق انداختم دل
شدم آماج محنت باختم دل
از این پس کعبه ی من کوی او بس
مرا محراب جان ابروی او بس

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده