بایگانی برچسب: s

خلاصه ای از کتاب جان شیفته

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/jan-shifte-d94.jpg

(خلاصه ای از کتاب جان شیفته)

نویسنده: رومن رولان

شرح: رمان جان شیفته نوشته رومن رولان نویسنده اهل فرانسه می باشد. وی جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۱۵ میلادی برای نوشتن این رمان دریافت کرد.
فضای داستان جان شیفته، فرانسه در ابتدای سده بیستم می باشد و رمان وضعیت اجتماعی این دوران را برای خواننده به تصویر میکشد. از سوی دیگر، شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ریوی یر است و رولان در طول داستان چگونگی بیداری زنان فرانسه را شرح داده است.

نام کتاب: جان شیفته
نویسنده: رومن رولان
ناشر: ابوریحان
مترجم: محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین)

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

خلاصه ای از کتاب “خانواده تیبو”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/ketab-tibo-d94.jpg

(خلاصه ای از کتاب خانواده تیبو)

نویسنده: روژه مارتن دوگار

شرح: این کتاب رومان رمان از جهتی به بررسی وقایع اروپا در سالهای ابتدایی قرن بیستم و سالهای جنگ جهانی اول پرداخته و از جهتی دیگر همگام با آن، شرح وقایع خانواده ثروتمند و فرهیخته فرانسوی یعنی خانواده تیبو را به تصویر می کشد. فرزند کوچک این خانواده، ژاک تیبو با روح سرکش و رام نشدنی اش سرنوشت خود را در دنیای پیرامونش می جوید و خانواده را ترک می کند. وی در تعامل با اندیشه های سوسیالیستی اش به تضاد با خوشبختی و زندگی ایده آل در کنار کسی که دوستش دارد میرسد.
عده ای از هواخواهان رمان نویسی کلاسیک این رمان را بزرگترین رمان قرن بیستم به شمار می آورند.
این مجموعه رمان به صورت هشت کتاب منتشر شد که عناوین آنها به شرح زیر می باشد:
۱.دفترچه خاکستری
۲٫ندامتگاه
۳٫فصل گرم
۴٫طبابت
۵٫سورلینا
۶٫مرگ پدر
۷٫تابستان ۱۹۱۴
۸٫سرانجام
این کتاب در ایران نیز توسط انتشارات نیلوفر منتشر به چاپ رسیده است. همچنین ترجمه این کتاب رمان توسط ابوالحسن نجفی صورت گرفته و به صورت چهار مجلد ارائه شده است.
نام کتاب: خانواده تیو
نویسنده: روژه مارتن دوگار
ناشر: نیلوفر
مترجم: ابوالحسن نجفی

گردآوری و بازنشر: اس ام اس کده

قسمت ۲۵ رمان شیدا و صوفی – چیستا یثربی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/11/chista-yasrebi-1a94.jpg

قسمت ۲۵ رمان شیدا و صوفی

نوشته چیستا یثربی

شرح: … از پنج سال پیش تا حالا که مادرم بازنشست شد. گفتم خب چرا برای کار خونه مستخدم نمیگرفت؟ چرا تو؟ گفت یه دختر جوونی بود کارای بانکی و اداریشو انجام میداد حقوق میگرفت زبر و زرنگ بود بهار میشناختش بهار منم میشناخت. از آدمای غریبه تو خونه عصبی میشد. گفتم دختر جوونه اسمش چی بود؟ گفت قربونت برم، تو این کارا همه اسم مستعار دارن! بش میگفتن نیکی، اما حواسش بود میدونست ما خیریه ها معاف از مالیاتیم. تمام دفتر دستکای اداری مشکات پیش اون بود. جای مشکات تلفن جواب میداد سنداشو امضاء میکرد. گفتم که زبل بود اما سنی نداشت. حتی برای مشکات چکاشم امضا میکرد و ضامن میشد. غریبه ها نمیتونستن بیان تو اون خونه. چون همه جا گفته بودن بهار مرده. اون دختر، گمونم فامیلشون بود. گفتم داری دروغ میگی! تو پریروز تو ماشین کنار اون دختر نشستی! صوفی! چرا خودتو به آشنایی نزدی؟ چرا دروغ؟! ترسید… گفت: نمیدونم! انقدر حالم بد بود بش نگاه نکردم. گفتم اسمش صوفی نبود؟ گفت نمیدونم! قاطی کردم اصلا به من چه کی کارای مالی و اداری مشکاتو انجام میده. اون دخترم مثل خودش خطرناکه. خانوادگی ریگی تو کفششونه.
اما ما کاری نداشتیم. درصد خودمونو میگرفتیم و می رفتیم. گفتم چرا از بین این همه خیریه شما؟ گفت من بارها از بچگی اینو پرسیدم و مادرم جوابی نداد یه رابطه کاری بین مادرم و مشکات هست، یه معامله ست! انگار هر دو از هم آتو دارن، مادرم و مشکات، ولی من نمیدونم چیه! گفتم و نگاه پرویز مشکات به تو؟ اونکه گفت نمیشناستت. حسی نداشت! گفت میشناسه! دوسم داره به خدا. همه گند کاریای باباشم میشناسه منو میخواد. الانم که زن نداره! اما مدتیه محلم نمیذاره دریغ از یه نگاه پر محبت! نمیدونم چرا! میدونم دوست دختری نداره کار باباشه حتما! من چیم کمه که نگاهمم نمیکنه؟ من عاشق پرویزم. گفتم پس مشکات، بهار و تو تو اون خونه بزرگ البته تو مدام نبودی هیچوقت صدای مشکوکی شنیدی؟ کسی دیدنشون نمی آمد؟ گفت نه. حتی آیفون و تلفنم قطع میکنن. فقط… گفتم فقط چی؟ گفت دریا، خواهر بهار که چند روز پیش اومده بود با مشکات دعواش شد! من نفهمیدم سر چی؟! دریا داد میزد: لات بیسر و پا بعد اون اتفاق افتاد خدایا من نباید بگم ولی دیگه خودمم از اون خونه و این مشکات ترسیدم. دوازده شب بود بهار خواب بود حس کردم یکی داره تو حیاط پشتی چاله میکنه صدای بیل می اومد. رفتم کنار پنجره، یه جسد تو پتو بود. میخواستم جیغ بکشم ولی مشکات منم میکشت جسدو خاک کرد. خیلی عادی و ساده. من خودمو به خواب زدم، اما سحر پریدم از صدا… ادامه رمان در قسمت بعد