بایگانی برچسب: s

شعر مولانا “بیا تا قدر یک دیگر بدانیم”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2016/01/sher-molana-bia-d94.jpg

(شعر مولانا “بیا تا قدر یک دیگر بدانیم”)

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرض‌ها تیره دارد دوستی را
غرض‌ها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم

گردآوری و انتشار: اس ام اس کده

بیوگرافی مولوی

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/10/molavi-a94.jpg

(بیوگرافی مولوی)

شرح: “محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی” در دوران زندگی خود به القاب مختلفی خوانده می شد، از قبیل: “جلال الدین”، “خداوندگار” و “مولانا خداوندگار”. طبق روایات از قرن نهم به بعد القابی مانند “مولوی”، “مولانا”، “مولوی رومی” و “ملای رومی” برای او استفاده شده و از برخی از اشعارش نیز تخلص او را “خاموش” و “خَموش” و “خامُش” ذکر کرده اند. جلال الدین در روز ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ زاده شد. او در سن ۳۷ سالگی عارف و دانشمند عصر خود گشت و مریدان و مردم از وجودش سود می جستند، تا اینکه شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز در شنبه ۲۶ جمادی الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا دلبسته او گشت. در این ملاقات کوتاه او دوره پرشوری را آغاز نمود. در این ۳۰ سال مولانا آثاری  را از خود برجای گذاشت که از عالی ترین نتایج اندیشه بشری می باشد. و مولانا حال خود را چنین شرح می دهد:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقه ی بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچه ی کودکان کویم کردی

مریدان او که می دیدند که وب مرید ژنده پوشی گمنام گشته است و توجهی به آنها ندارد، به فتنه جویی پرداختند و به شمس ناسزا گفته و باعث تحقیرش می شدند. شمس نیز از گفتار و کردار مریدان مولانا رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ زمانیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق رهسپار شد. مولانا از غایب بودن شمس نا آرام گشت. مریدان او که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را به سمت آنان باز نگرداند با پشیمانی از مولانا پوزش ها طلب کردند.

ادامه‌ی خواندن