بایگانی برچسب: s

ضرب المثل “کینه شتری”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/kine-a94.jpg

ضرب المثل “کینه شتری”

به همراه تفسیر ادبی و ریشه یابی…

شرح: ضرب المثل “کینه شتری”، اشخاصی که در انتقام و کینه توزی چنان لجوج و یکدنده هستند که به هیچ وجه حاضر نمی شوند ذره ای از انتقامجویی خارج شوند و کینه پایدارشان تنها با گرفتن انتقام کم می شود. این گونه افراد لجوج و یکدنده در عرف به اصطلاح “کینه شتری” مشهور شده است.
شتر که در میان جانوران، از مهربان ترین و قانع ترین حیوانات می باشد، دارای یک خصوصیت و صفت ویژه نیز می باشد که بسیار خطرناک است که همان کینه پایدار و دایمی است که از آن به کینه شتری تعبیر می کنند. وقتی شتر کینه کسی را در دل بگیرد به هیچ وجه نمی توان امید عفو و گذشت از وی را داشت و هرگونه مهربانی و محبت بعدی نمی توان آن را از میان بردارد. شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را متجاوز به حقوق خویش بگیرد.
عجب این می باشد که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند. فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا شتر کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند. وای به روزی که شتر مست و کینه توز آن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد. البته ساربانان برای این گونه مواقع راه چاره و علاجی یافته اند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد. وقتی ساربان در بیابان مورد حمله شتر خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد. در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد.
بعد دوباره با پاهای های درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند. ساربان یک تکه دیگر از لباس هایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد. چنانچه تا زمانی که لباس هایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی می باشد آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی.
افراد کینه توز، افرادی هستند که بهره ای از عفو و گذشت و ایمان واقعی نبرده اند و چشم دیدن نعمت در دست دیگری را ندارند و یا از خطا و اشتباه دیگری هرگز چشم پوشی نمی کنند. کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده در عرف اصطلاح به کینه شتری تعبیر شده است. در حقیقت کینه شتری همان حق و کینه ای پایدار است که آتش خشم آن جز به آب سرد انتقام خاموش نمی شود. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/kafgir-a94.jpg

ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”

به همراه تفسیر و ریشه ادبی

شرح: ضرب المثل “کفگیر به ته دیگ خورده”، وقتی كه فردي دير برسد و ديگر نتوان مثل قبل با توانائي و ثروت قبلي به وی كمك كرد از این ضرب المثل استفاده می شود.
در قدیم زمان پخش غذای نذری، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند.
وقتی كه غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها ميرسيد كفگير فلزي در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديك مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است.
با گذشت زمان اين كار بصورت ضرب المثل در آمد. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

“سبیل کسی را چرب کردن” – گلچین جملات معروف

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/sibil-a94.jpg

(سبیل کسی را چرب کردن)

گلچین جملات معروف

شرح: ضرب المثل “سبیل کسی را چرب کردن”، برای رشوه دادن و دادن حق و حساب به کسی به قصد برآورده شدن خواسته استفاده می شود. در زمان صفویه سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان، در روز روزه چند بار به نظافت و آرایش سبیل خود می پرداختند و آن را با روغن مخصوصی برای شفافیت و جلوگیری از آویزان شدن و حالت سربالا چرب کرده و مالش می دادند.
 فردی بنام ابوالقاسم خان کار نظافت و آرایش سبیلهای مظفرالدین شاه را انجام می داد، حتی در سفر اروپا وی را همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او را چرب میکرد و جلا می داد. زمانی که سبیل شاه چرب می شد و از زیبایی و ابهت آن شاد می شد و سر حال می آمد، چرب کننده سبیل و اطرافیان شاه موقع را مغتنم شمرده و هر تقاضایی داشتند می نمودند، زیرا می دانستند که وی سر کیف است و حتما تقاضاهایشان را اجابت خواهد کرد و بدین ترتیب عبارت “سبیل کسی را چرب کردن” در آن دوره به معنی اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل فهمیده می شد و به عنوان اصطلاح در میان مردم رایج و مرسوم شد.
اصطلاح “سبیل کسی را چرب کردن” در قدیم به معنای گرفتن چیزی از کسی و امروزه این اصطلاح به معنی رشوه دادن یا دادن چیزی به کسی به قصد برآورده شدن خواسته استفاده می شود. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/donbal-a94.jpg

ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضربالمثل “دنبال نخود سیاه فرستادن”، زمانیکه بخواهند کسی را از سر خود باز کنند و از خود برانند تا از حقیقت موضوعی آگاه نشود و به جایی بفرستند که به این زودی ها بر نگردد از این ضرب المثل استفاده می شود. در گذشته نخود سیاه هیچ گاه به همان صورت برای فروش به بازار نمی آمد و نخست آن را در آب می ریختند تا خیس بخورد و به صورت “لپه” دربیاید و بعد به عنوان لپه به بازار آورده و  فروخته می شد. چون در هیچ دکانی نخود سیاه پیدا نمی شد، کسی هم دنبال نخود سیاه نمی رفت و در اصطلاح اگر کسی را به دنبال نخود سیاه می فرستادند، در حقیقت او را به دنبال چیزی فرستاده بودند که در هیچ دکانی پیدا نمی شد و به همین دلیل از معنی مجازی آن این طور فهمیده می شد که می خواسته اند وی را از سر خود باز کنند و از خود برانند تا از حقیقت موضوعی آگاه نشود. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/mola-a94.jpg

ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”

به همراه ریشه یابی و تفسیر

شرح: ضرب المثل “دعوا سر لحاف ملا بود”، زمانیكه فردي بدلیل دخالت در مسائل مورد اختلاف دو شخص یا گروه متضرر شود یا در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر کند از ضرب المثل فوق استفاده می شود.
حکایت است دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد.
زن ملا به او گفت:بيرون برو و ببين چه خبر است.
ملا گفت: به ما چه، بگير بخواب.
زنش گفت: يعني چه كه به ما چه؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد.
با ادامه سرو صدا ملا كه دید بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد. با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت.
دزد که در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است. بطرف ملا دويد، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.
وقتي ملا به خانه برگشت. زنش از او پرسيد: چه خبر بود؟
ملا پاسخ داد: هيچي، دعوا سر لحاف من بود. و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست. گلچین ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “دست و پای کسی را توی پوست گردو گذاشتن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/gerdo-a94.jpg

ضرب المثل “دست و پای کسی را توی پوست گردو گذاشتن”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “دست و پای کسی را توی پوست گردو گذاشتن”، زمانیکه شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون دوراندیشی و بررسی به آن اقدام کند و بدین ترتیب در بن بستی گرفتار آید، درباره او می گویند که: دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند. یعنی کاری دستش داده اند که نمی داند چه بکند.
این ضرب المثل پیش از پیدایش آن، درباره انسان نبوده و کاربردی برای او  نداشته است، بلکه به جای واژه کسی در این اصطلاح، واژه گربه قرار داشته است. یعنی این دست و پای گربه بوده است که توسط افرادی بی انصاف و حیوان آزار در پوست گردو نهاده می شده است.
در گذشته افراد بی انصافی بودند که وقتی گربه ای دزدی زیادی می کرد و چاره کارش را نمی توانستند بکنند، قیر را ذوب کرده در پوست گردو می ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می بردند و سپس او را سُر می دادند. بیچاره گربه در این حال، هم به زحمت راه می رفت و هم چون حالا دیگر صدای پایش را همه اهل خانه می شنیدند، از انجام دزدی باز می ماند. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “دست کسی را توی حنا گذاشتن”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/hana-a94.jpg

ضرب المثل “دست کسی را توی حنا گذاشتن”

به همراه تفسیر و ریشه ادبی

شرح: ضرب المثل “دست کسی را توی حنا گذاشتن”، این ضرب المثل را در باره کسی به کار می برند که وسط کاری تنها گذاشته شده باشد یا در وضعیتی قرار گرفته باشد که هیچ کاری از او بر نیاید. این ضرب المثل برای رفیق نیمه راه بکار می رود، رفیقی که از وسط راه باز می گردد و دوست را تنها می گذارد.
در گذشته که وسایل آرایش و زیبایی مثل امروز نبود، مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و گاه برای جلوگیری از سردرد استفاده می کردند.
برای این کار، مردان و زنان به گرمابه می رفتند و در شاه نشین آن، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن جا دور هم می نشستند، می رفتند. حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین می نشستند و دلاک حمام نخست موی سر و ریش و سبیل و گیسوی آنان را حنا می بست و بعد “دست و پایشان را توی حنا می گذاشت”.
فزد حنا بسته ناگزیر بود که ساعت ها در آن گوشه حمام از جای خود تکان نخورد تا رنگ، خودش را بگیرد و دست و پایشان خوب حنایی شود. در این چند ساعت آنان برای آن که حوصله شان سر نرود با کسانی که مانند خودشان دست و پایشان توی حنا بود گفت و گو می کردند و از هر دری سخن می گفتند. حمامی هم در این مدت از آنان با نوشیدنی های خنک کننده ( که به آن ها “تبرید” می گفتند) مانند آب هندوانه و انواع شربت پذیرایی می کرد و چون آنان قادر به انجام هیچ کاری نبودند خود حمامی این نوشیدنی ها را بر دهان آنان می گذاشت تا بنوشند و کمبود آب بدنشان را که در این مدت بر اثر شدت حرارت حمام به صورت عرق بر سر و صورتشان جاری بود جبران کنند.
این حالت که در آن شحص حنا بسته قادر به انجام هیچ کاری نبوده است بعدها رفته رفته از چهاردیواری حمام بیرون آمد و در دهان مردم به صورت ضرب المثل در آمد. شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی

ضرب المثل “خر من از کرگی دم نداشت”

http://www.smskade.ir/wp-content/uploads/2015/12/khar-a94.jpg

ضرب المثل “خر من از کرگی دم نداشت”

به همراه تفسیر و ریشه یابی

شرح: ضرب المثل “خر من از کرگی دم نداشت”، وقتی کسی از کیفیت داوری نا امید شود و از مجرای عدالت نا امید شده و از طرح دعوی منصرف شود و به طور کلی، کسی از قصد و نیت خویش انصراف حاصل کرده باشد به آن تمسک و تمثیل می جوید می گوید:خر من از کرگی دم نداشت.
حکایت است که مردی خری دید به گل فرو رفته است و صاحب آن خر از بیرون کشیدن آن ناتوان است. مساعدت را (برای کمک کردن) دست در دُم خر زده، قُوَت کرد(زور زد). دُم خر از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که: تاوان بده(خسارت بده).
مرد به پا به فرار گذاشته و به کوچه ای دوید و کوچه بن بست بود. خود را به خانه ای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه چیزی می شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز مضطرب شد، بار بگذاشت(سِقط کرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم صدا شد. مرد گریزان بر بام خانه دوید. راهی پیدا نکرد، از بام به کوچه ای پایین پرید که در آن طبیبی خانه داشت. در آنجا جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایه دیوار خوابانده بود، مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. “پدر مُرده” نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!. مرد، همچنان پا به فرار، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش انداخت. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!.
 مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانه قاضی افگند که “دخیلم” (پناهم ده)، از قضا قاضی هم در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود. چون رازش فاش شد، چاره رسوایی را در جانبداری و حمایت از آن مرد دید: و چون از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خانه دعوت کرد.
 نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم. قاضی گفت: دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند! و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد!. بعد از آن جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و او را هلاک کرده است. به طلب قصاص او آمده ام. قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو نیز بر او فرود آیی، چنان که یک نیمه جانش را بستانی!. و جوانک را که صلاح در گذشت دیده بود، به تأدیه سی دینار جریمه شکایت بی مورد محکوم کرد!.
وقتی نوبت به شوهر آن زن رسید که از وحشت بار افکنده بود، گفت: قصاص شرعاً هنگامی جایز است که راه جبران مافات بسته باشد. اینک می توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!. مردک فغان برآورد و با قاضی جدال می کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید. قاضی صدا زد: هی! بایست که اکنون نوبت تو مس یاشد!.
صاحب خر همچنان که می دوید فریاد کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خرمن از کره گی دُم نداشت! شرحی بود بر ضرب المثل های قدیمی